هموندي

      حزب پان ايرانيست از همه ي ايرانيان ميهن پرست و آزاده عضو مي پذيرد , چنانچه تمايل داريد براي پيوستن اقدام نماييد

 

پاينده ايران

در دل پاينده ايران پيامي نهفته است

پاینده ایران

پياميست به روشني خورشيد آريايي و خروشندگي شيرانش و به گستردگي همه دشت ها و كوهها و درياهايش. به فره هي و شكوهمندي تاريخ ديرينه اش و فرازمندي و گستردگي نخستين شهرآييني اش.

پياميست به تو اي كسي كه خود را ايراني ميداني ولي ايران را نمي شناسي به تو اي كسي كه ميهن بزرگت به نيرنگ دشمنان به كشورهاي كوچكتر تكه تكه گشته است .

به تو اي فرزند رشيد ميهن كه در ايرانستانهاي جدا گشته از پيكر سرزمين مادر، روزهاي اسارت را سپري مي سازي و جداي از هم ميهنان، جور بيگانگان را بر دوش مي كشي. به تو اي ايراني كه در شهرهاي پرافتخار و تاريخي مام ميهن، بخارا و سمرقند بسر مي بري و زنجير بندگي حكومتهاي ستمگر را بر گردن خود استوار مي بيني. به تو اي هم ميهن كه زندان جدايي را به نيرنگ ميهنت افغانستان ناميده اند. و بتو اي كرد دلير كه نياكانت نخستين پرچمدار پادشاهي ميهنت بودند و امروز با پراكندگي ات آرمانهاي ايران بزرگ را در جدايي سياه مي بيني.به تو ای ایرانی ِ جای گرفته در قفقاز که که میان کشورهای بی پایه و دولت هایی ساختگی در میان فقر و خفت ،در بادکوبه و شروان و گنجه به سر می بری!

پاينده ايران سرود نگهداشت پاسارگاد و پارسه را در برابر ويرانگريهاي نيروهاي اهريمني مي سرايد. پاينده ايران چكامه پيروزي ايرانيان بر انيرانيان ،آزادگي بر بندگي ،نيك فرجامي بر بد فرجامي ِ ايرانيان است. پاينده ايران ستايش است .سخن گفتن با نوشين روان كورش است كه اندر آن واژه ي "دوباره مي سازمت ايران" نگاشته شده . دروديست بر همه ايرانيان از كيومرس تا سوشيانس و فروغيست بيكران در ژرفناي پندار ،گفتار و كردار سپنتايي ي ايرانيان باستان ،كه ايدون مي خروشند: دگرباره نام ايران و ايراني در جهان به درخشش درخواهد آمد .دوبار ايران ،ايران خواهد شد و ايرانيان ،ايراني.پاينده ايران سلام آريايست، درود و بدرود ايرانيان است.
پاینده ایران
 

سرچشمه ي انديشه ي پان ايرانيسم

سي ام تير 88

سرچشمه‌ي‌ انديشه‌ي‌ پان‌ ايرانيسم‌ (پان‌ ايرانيزم‌)

به نقل از کتاب تاریخچه مکتب پان ایرانیسم، نوشته سرور دکتر هوشنگ طالع ،انتشارات سمرقند،تهران

نخستين‌ بار، واژه‌ي‌ پان‌ ايرانيسم‌ را در ايران‌ شادروان‌ دكتر محمود افشار يزدي‌ به‌ كاربرد. وي‌ در سال‌ 1306 خورشيدي‌، در مقاله‌اي‌ با عنوان‌ «مليت‌ و وحدت‌ ملي‌ ايران‌ » ازواژه‌ي‌ «پان‌ ايرانيزم‌»، برابر پان‌ تركسيم‌ و پان‌ عربيسم‌، نام‌ برد. پنج‌ سال‌ بعد، در سال‌1311 خورشيدي‌، وي‌ در نامه‌اي‌ كه‌ به‌ انجمن‌ ادبي‌ كابل‌ (افغانستان‌) نوشت‌، به‌ صورت‌مشخص‌ از «پان‌ ايرانيسم‌ » به‌ عنوان‌ يك‌ انديشه‌ي‌ فراگير سياسي‌، ياد كرد. پيش‌ از آن‌تاريخ‌، در زبان‌ فارسي‌ سخن‌ از واژه‌ي‌ پان‌ ايرانيسم‌ و انديشه‌ي‌ پان‌ ايرانيسم‌، به‌ ميان‌ نيامده‌بود.

دكتر محمود افشار يزدي‌، در پاسخ‌ به‌ مقاله‌ي‌ انجمن‌ ادبي‌ كابل‌،در مورد انديشه‌ي «پان‌ ايرانيسم‌، يا اتحاد ايرانيان‌ » مي‌نويسد:

«... وقتي‌ من‌ خود را طرفدار «پان‌ ايرانيسم‌ » معرفي‌ مي‌كنم‌، منظور اتحاد كليه‌ي‌ ايراني‌نژادان‌ (فارس‌ها، افغان‌ها، آذري‌ها، كردها، بلوچ‌ها، تات‌ها، تاجيك‌ها، پارسي‌ها و غيره‌است‌...

«...ما و شما ] افغانستاني‌ها[هر دو منافع‌ مشترك‌ حياتي‌ داريم‌ كه‌ براي‌ حفظ آنها،مساعي‌ مشترك‌ لازم‌ است‌ و اين‌ لزوم‌ اشتراك‌ مساعي‌ است‌ كه‌ من‌ آن‌ را «پان‌ ايرانيسم‌» مي‌نامم‌. نبايد تصور برد كه‌ با اين‌ عنوان‌ اين‌ عقيده‌ را دارم‌ كه‌ تمام‌ طوايف‌ «ايراني‌ نژاد » بايد تشكيل‌ يك‌ وحدت‌ سياسي‌ يعني‌ يك‌ دولت‌ بدهند. نه‌، اين‌ عقيده‌ را در سايه‌ي‌ دو دولت‌ هم‌ مي‌توان‌ داشت‌و فارس‌ و افغان‌، كرد و لر، كابلي‌ و هراتي‌، تات‌ وتاجيك‌، گيلك‌ و بلوچ‌، آذري‌ و مازندراني‌، همه‌ مي‌توانند به‌ يك‌ اندازه‌ داراي‌ اين‌ عقيده‌باشند.»

«قدر مشترك‌ وحدت‌ ما، يگانگي‌ نژاد، وحدت‌ تاريخ‌ سياسي‌ و ادبي‌ و اشتراك‌ دراحساسات‌ و آمال‌ آينده‌ است‌ كه‌ اين‌ چند عامل‌، از اهم‌ عوامل‌ وحدت‌ ملل‌ بزرگ‌ است‌. ازتمام‌ عوامل‌، عامل‌ كم‌ اهميت‌تر، عامل‌ سياسي‌ و جغرافيايي‌ است‌. يعني‌ ولو اين‌ كه‌ يك‌ ناحيه‌ي‌ جغرافيايي‌ بزرگ‌ مانند فلات‌ ايران‌ به‌ چند قسمت‌ سياسي‌ تقسيم‌ شده‌ ]باشد[... «. «... همان‌ وقت‌ كه‌ لهستان‌ استقلال‌ نداشت‌ و لهستاني‌ها تابع‌ روس‌ و آلمان‌و اتريش‌ بودند، معهذا ملت‌ لهستان‌ و مليت‌ لهستاني‌ وجود داشت‌...».

«... مقصود آن‌ كه‌ در حقيقت‌ ملت‌، غير از دولت‌ و مليت‌، سواي‌ تابعيت‌ است‌.ماايراني‌نژادان‌ هم‌ يك‌ ملت‌ و يك‌ مليت‌ ايم‌، هرچند هراتي‌ و كابلي‌ تابع‌ افغان‌ ] ستان‌[ ،اصفهاني‌ و خراساني‌ تابع‌ ايران‌، كرد عثماني‌ تابع‌ ترك‌، پارسي‌ و بلوچ‌ تابع‌ انگليس‌، تات‌ وتاجيك‌ تابع‌ روس‌ و عجم‌ بين‌النهرين‌ تابع‌ عرب‌ باشد. وحدت‌ ايراني‌ آن‌ طور كه‌ شرح‌ داده‌شد، مسلتزم‌ آن‌ نيست‌ كه‌ اين‌ طوايف‌ متفرق‌ از تابعيت‌هاي‌ مختلف‌ به‌ يك‌ تابعيت‌ در آيند،يا به‌ لفظ ديگر تشكيل‌ يك‌ دولت‌ بدهند. چه‌، وحدتي‌ كه‌ منظور است‌، علي‌ رغم‌ تابعيت‌حاصل‌ مي‌باشد...».

از سوي‌ ديگر، دكتر محمود افشار يزدي‌ براي‌ توجيه‌ واژه‌ي‌ «ايران‌ » در اصطلاح‌ «پان‌ايرانيسم‌»، مي‌نويسد:اگر ادباي‌ افغان‌ ]ستان‌[مي‌خواهند همان‌ طور كه‌ وارث‌ تاريخ‌ سياسي‌و ادبي‌ و ساير آثار باقيه‌ي‌ شاهنشاهي‌ ايران‌ باستان‌] كه‌[ افغانستان‌ و ايران‌ امروزي‌ هر دوهستند، از اين‌ كه‌ نام‌ «ايران‌ » را برادر بزرگ‌تر به‌ ارث‌ برده‌، سوء تفاهمي‌ به‌ تصور انحصاروراثت‌ او در مابقي‌تر كه‌ روي‌ ندهد، به‌ جاي‌ اين‌ كه‌ اسم‌ برادر را تغيير داده‌ و «فارس‌» بخوانند، شاهنشاهي‌ ايران‌ قديم‌ كه‌ جامع‌ هر دو مملكت‌ است‌ . «ايران‌ كبير» بنامند... ما وشما در تاريخ‌ سياسي‌ و ادبي‌ تا زمان‌ انقراض‌ سلطنت‌ نادر شاه‌ افشار، شريك‌ هستيم‌ اعم‌ ازاين‌ كه‌ مردان‌ سياسي‌ در اين‌ طرف‌ جبال‌ خراساني‌ زيسته‌اند، يا آن‌ طرف‌...». (پيوست‌شماره‌ 9)

برداشت‌ دكتر محمود افشار يزدي‌ از «پان‌ ايرانيسم‌»، عناصر بسيار جالبي‌ رادربرمي‌گيرد كه‌ امروزه‌ داراي‌ كاربرد گسترده‌ است‌. عناصر مزبور، عبارتند از:

نخست‌ ـ نگرش‌«يك‌ ملت‌ ـ دو دولت‌»كه‌ ابداع‌ آن‌ را از آن‌ دولت‌ جمهوري‌ خلق‌چين‌ مي‌دانند. دولت‌ جمهوري‌ خلق‌ چين‌ معتقد است‌ كه‌ مردم‌ چين‌ (خاك‌ اصلي‌) وجزيره‌ي‌ تايوان‌، يك‌ ملت‌ اند اگرچه‌ داراي‌ دو دولت‌ اند و اين‌ امر با اقرار دولت‌ تايوان‌ به‌ اين‌امر، مي‌تواند با وجود استقلال‌ جزيره‌ي‌. تايوان‌، از قوه‌ به‌ فعل‌ درآيد.

دكتر محمود افشار يزدي‌، در مقاله‌ي‌ خود خطاب‌ به‌ انجمن‌ ادبي‌ كابل‌ با روشني‌ تمام‌مي‌نويسد: «... نبايد تصور برود كه‌ با اين‌ عنوان‌] پان‌ ايرانيزم‌[ ، اين‌ عقيده‌ را دارم‌ كه‌ تمام‌طوايف‌ ايراني‌نژاد بايد تشكيل‌ يك‌ وحدت‌ سياسي‌، يعني‌ يك‌ دولت‌ بدهند. نه‌، اين‌ عقيده‌ را در سايه‌ي‌ دو دولت‌ هم‌ مي‌توان‌ داشت‌...».

دوم‌ ـاشاره‌ي‌ روشن‌ به‌ «وحدت‌ » در قالب‌ يك‌ «اتحاديه‌» اين‌ همان‌ چيزي‌ است‌كه‌ امروز در اروپا محقق‌ شده‌. در اين‌ زمينه‌ وي‌ با صراحت‌ كامل‌ مي‌نويسد:«... وحدت‌ ما،يگانگي‌ نژاد، وحدت‌ تاريخ‌ سياسي‌ و ادبي‌ و اشتراك‌ در احساسات‌ و آمال‌ آينده‌ است‌. اين‌چند عامل‌ مهم‌، از اهم‌ عوامل‌ وحدت‌ ملل‌ بزرگ‌ است‌. از تمام‌ عوامل‌، عامل‌ كم‌ اهميت‌تر،عامل‌ سياسي‌ و جغرافيايي‌ است‌. يعني‌ ولو اين‌ كه‌ يك‌ ناحيه‌ي‌ جغرافيايي‌ بزرگ‌ مانند فلات‌ايران‌ به‌ چند قسمت‌ سياسي‌ تقسيم‌ شده‌ ] باشد[... وحدت‌ ايراني‌، آن‌ طور كه‌ شرح‌ داده‌ شد، مستلزم‌ آن‌ نيست‌ كه‌ اين‌ طوايف‌ متفرق‌ از تابعيت‌هاي‌ مختلف‌ به‌ يك‌ تابعيت‌ در آيند، يا به‌ لفظ ديگر تشكيل‌ يك‌ دولت‌ بدهند.چه‌، وحدتي‌ كه‌ منظوراست‌، علي‌ رغم‌ تابعيت‌ حاصل‌ مي‌باشد...».

دكتر محمود افشار يزدي‌ در مقاله‌ي‌ خطاب‌ به‌ انجمن‌ ادبي‌ كابل‌، مساله‌ي‌ پان‌ ايرانيسم‌و يا وحدت‌ ايرانيان‌ را از جوانب‌ گوناگون‌ مورد بررسي‌ ژرف‌ قرار داده‌ بود. به‌ طوري‌ كه‌ با اتكابر نظرات‌ او، امكان‌ پايه‌گذاري‌ يك‌ سازمان‌ فراگير و فرامرزي‌ سياسي‌ وجود داشت‌. اما جاي‌شگفتي‌ است‌ كه‌ چرا بنيان‌گذاران‌ مكتب‌ پان‌ ايرانيسم‌، نظرات‌ وي‌ را نتوانستند و يانخواستند در تعليمات‌ مكتب‌ و در اين‌ فرآيند در كتاب‌ بنياد مكتب‌ پان‌ ايرانيسم‌ بازتاب‌دهند؟

سال‌ها بعد دكتر محمود افشار يزدي‌، بيش‌تر به‌ مفاهيم‌ فرهنگي‌ «پان‌ ايرانيسم‌» پرداخت‌. وي‌ هجده‌ سال‌ پس‌ از آن‌ كه‌ واژه‌ي‌ «پان‌ ايرانيسم‌ » را وارد فرهنگ‌ سياسي‌ ايران‌كرد و دوازده‌ سال‌ پس‌ از آن‌ كه‌ انديشه‌ي‌ پان‌ ايرانيسم‌ را به‌ صورت‌ روشن‌ مطرح‌ و ارائه‌نمود، در مقاله‌اي‌ در مجله‌ي‌ آينده‌، نوشت‌ :

«... پان‌ ايرانيزم‌ هم‌ كه‌ من‌ از طرفداران‌ جدي‌ و مبتكر آن‌ معرفي‌ شده‌ام‌ و حقيقت‌ هم‌دارد چنان‌ كه‌ در جاي‌ ديگر نيز شرح‌ داده‌ام‌، چيزي‌ ديگري‌ جز همين‌ نيست‌. من‌ از لفظ«پان‌ ايرانيزم‌ » مفهوم‌ و مطلوب‌ سياسي‌ را بدان‌ گونه‌ كه‌ تركان‌ از «پان‌ تورانيزم‌ » يا «پان‌ توركيزم‌ » مي‌طلبند، نمي‌خواهم‌. «پان‌ ايرانيزم‌ » در نظر من‌ بايد «ايده‌آل‌ » يا هدف‌اشتراك‌ مساعي‌ تمام‌ ساكنين‌ قلمرو زبان‌ فارسي‌ باشد، در حفظ زبان‌ و ادبيات‌ مشترك‌باستاني‌ و احياء آن‌ در بخش‌هايي‌ كه‌ امروز مرده‌ است‌ و ايجاد انواع‌ جديد همان‌ ادبيات‌ تا به‌حكم‌ تجدد و تازه‌ شدن‌ محكوم‌ به‌ زوال‌ نگردد. من‌ از «پان‌ ايرانيزم‌ » منظورم‌ آنست‌ كه‌ ملل‌ واقوامي‌ كه‌ به‌ زبان‌ فارسي‌ سخن‌ مي‌گويند يا مي‌گفته‌اند و ساختمان‌ بزرگ‌ ادبيات‌ فارسي‌ رابه‌ مشاركت‌ يك‌ديگر برپا ساخته‌ و باز استعداد آن‌ را دارند كه‌ بزرگ‌تر كنند، از هم‌ پراكنده‌ يانسبت‌ به‌ هم‌ بيگانه‌ نشوند «بلكه‌ دست‌ بدست‌ هم‌ داده‌، اين‌ بناي‌ بزرگ‌ تاريخ‌ را عظيم‌تر وبلندتر و زيباتر برآورند، بنايي‌ كه‌ يك‌ تن‌ از سازندگان‌ آن‌، فردوسي‌ طوسي‌، در هزار سال‌پيش‌ درباره‌ يكي‌ از كاخ‌هاي‌ آن‌، شاهنامه‌، گفته‌ است‌:

بناهاي‌ آباد گردد خراب‌ ز باران‌ و از تابش‌ آفتاب‌

پي‌ افكندم‌ از نظم‌ كاخي‌ بلند كه‌ از باد و باران‌ نيابد گزند

برين‌ نامه‌ بر سال‌ها بگذرد بخواند هر آن‌ كس‌ كه‌ دارد خرد

و سعدي‌ گل‌ كار زبردست‌ ديگر، درباره‌ي‌ گلستان‌ ادبي‌ كه‌ خود به‌ بار آورده‌، فرمايد:

به‌ چه‌ كار آيدت‌ ز گل‌ طبقي‌ از گلستان‌ من‌ ببر ورقي‌

گل‌ همين‌ پنج‌ روز و شش‌ باشد وين‌ گلستان‌ هميشه‌ خوش‌ باشد

خلاصه‌ي‌ مقصود من‌ از «ايده‌آل‌ پان‌ ايرانيزم‌ » يا پاسباني‌ قلمرو زبان‌ فارسي‌، يا هر عنوان‌ديگري‌ ] كه‌[شما مي‌خواهيد بگذاريد،... اين‌ است‌ كه‌ كليه‌ي‌ مردمي‌ كه‌ به‌ زبان‌ فارسي‌ سخن‌گفته‌ يا مي‌گويند، به‌ زبان‌ها يا لهجه‌هايي‌ ديگر پيوستگي‌ دارند ولي‌ زبان‌ كتبي‌ يا ادبي‌ آن‌هافارسي‌ است‌ (مانند آذربايجان‌ كه‌ هم‌ اكنون‌ به‌ تركي‌ صحبت‌ مي‌نمايند و به‌ فارسي‌ شعرمي‌گويند و نگارش‌ مي‌كنند) با ما گرد اين‌ كانون‌ بزرگ‌ ادبي‌ و تاريخي‌ جمع‌ باشيم‌ و كساني‌كه‌ مي‌خواهند هر روز به‌ عنواني‌ ما را اخلاق ا از هم‌ پراكنده‌ كنند، از خود برانيم‌. من‌ اگر ازكردستان‌ يا بلوچستان‌ اسم‌ بردم‌ ولي‌ از لرستان‌ يا مازندران‌ و گيلان‌ ياد نكردم‌ با اين‌ كه‌ ازجهات‌ منظوره‌ تفاوتي‌ ندارند، به‌ علت‌ اين‌ است‌ كه‌ در خارج‌ از حدود فعلي‌ ايران‌، افغانستان‌،كردستان‌ و بلوچستاني‌ وجود دارد كه‌ در قلمرو زبان‌ ادبي‌ فارسي‌ داخل‌ است‌.

البته‌ استعمال‌ كلمه‌ي‌ ايران‌ در «پان‌ ايرانيزم‌ » به‌ معني‌ اعم‌ (ايران‌) است‌ مثل‌(فلات‌ ايران‌) كه‌ عملا و اصطلاح ا شامل‌ ايران‌، افغانستان‌ و بلوچستان‌ مي‌باشد. هم‌ چنين‌شاهنشاهي‌ (ايران‌) در عصر غزنوي‌ كه‌ مسلم ا جنبه‌ي‌ خاص‌ افغاني‌ آن‌ غلبه‌ داشته‌، زيرا هم‌شاهنشاه‌ آن‌ متولد افغانستان‌ بوده‌ و هم‌ مركز دولت‌ آن‌ شهر غزنه‌ در افغانستان‌ و هم‌ملك‌الشعراي‌ دربار، «عنصري‌ » از اهل‌ بلخ‌ و هم‌ مسلم ا بسياري‌ از رجال‌ سياسي‌ و سرداران‌و مخصوصا سپاهيان‌ كه‌ به‌ هندوستان‌ تاخت‌ و تاز مي‌كرده‌، به‌ واسطه‌ي‌ قرب‌ جوار از اهل‌افغانستان‌ بوده‌اند ولي‌ معهذا دولت‌ او به‌ نام‌ شاهنشاهي‌ ايران‌ شناخته‌ و ناميده‌ شده‌، زيرا درآن‌ وقت‌ سرتاسر اين‌ ممالك‌ در برابر «توران‌ » يا «هندوستان‌ » يا «روم‌ » يا «يونان‌ » يا «چين‌ » يابالاخره‌ «عرب‌ » امپراتوري‌ ايران‌ نام‌ داشته‌ است‌. چنان‌ كه‌ عنصري‌ بلخي‌ درباره‌ سلطان‌محمود غزنوي‌ گويد:

ور از هياطله‌ گويم‌ عجب‌ فرو ماني‌ كه‌ شاه‌ ايران‌ آن‌ جا چگونه‌ كرد سفر

هم‌ چنانكه‌ فارسي‌ نيز منسوب‌ به‌ نام‌ يك‌ ايالت‌ ايران‌ است‌ كه‌ سابقا «استخر » يا«پرسپوليس‌ » و اكنون‌ شيراز مركز آن‌ است‌ و امروز اسم‌ عمومي‌ زبان‌ ما شده‌ است‌. همان‌ سان‌كه‌ زبان‌ انگليسي‌ نيز زبان‌ مشترك‌ انگليس‌ها و آمريكاييان‌ است‌، يا فرانسه‌ لسان‌ فرانسويان‌و بلژيكي‌ها مي‌باشد. همان‌ گونه‌ كه‌ لفظ انگليس‌ در يكي‌ از اركان‌ مهم‌ مشترك‌ انگليس‌ وآمريكا احساسات‌ «من‌ و ما » را در آمريكايي‌ها تحريك‌ نمي‌كند، همين‌ طور هم‌ لفظ ايران‌ دركلمه‌ي‌ «پان‌ ايرانيزم‌ » با مقصود كلي‌ و عامي‌ كه‌ دارد نمي‌تواند معني‌ خاص‌ داشته‌ باشد.وصف‌ «پان‌ ايرانيزم‌ » به‌ عقيده‌ نگارنده‌ كه‌ بكار برنده‌ و مفسر آن‌ شده‌ام‌، نبايد از معنايي‌ كه‌براي‌ آن‌ در نظر گرفته‌ شده‌ تجاوز كند و آن‌ عبارت‌ از اراده‌ي‌ مشترك‌ تزلزل‌ناپذير همه‌ي‌ملل‌ و مردمي‌ مي‌باشد كه‌ به‌ زبان‌ فارسي‌ يا لهجه‌هاي‌ آن‌ تكلم‌ مي‌كرده‌ يا اكنون‌ سخن‌مي‌گويند و تاريخ‌ ادبي‌ و هم‌ چنين‌ تاريخ‌ سياسي‌ مشتركي‌ بوجود آورده‌»... اند (پيوست‌شماره‌ ده‌).

وي‌ در درازاي‌ چند دهه‌، كوشيد تا مردمان‌ فارسي‌ زبان‌ و نيز مردمي‌ كه‌ به‌ يكي‌ اززبان‌هاي‌ ايراني‌ سخن‌ مي‌گويند (مانند كردي‌، پشتو، بلوچي‌ و...) به‌ گرد هم‌ آورد. وي‌ در اين‌ميان‌، از مردم‌ آذربايجان‌ كه‌ به‌ آذري‌ سخن‌ مي‌گويند، اما زبان‌ ادبي‌ و نوشتاريشان‌ فارسي‌است‌، غافل‌ نبود.

روز هشتم‌ خردادماه‌ 1325، علي‌ رضا رييس‌ يكي‌ از فعالان‌ شاخه‌ي‌ نظامي‌ «انجمن‌»،در اثر انفجار بمبي‌ كه‌ خود سرگرم‌ ساختن‌ آن‌ بود، كشته‌ شد. به‌ دنبال‌ كشته‌ شدن‌ رييس‌ ودستگيري‌ تني‌ چند از پيشگامان‌ انجمن‌، كار سازمان‌ مزبور به‌ توقف‌ كشيد. چندي‌ بعد،پيشگامان‌ انجمن‌ از زندان‌ آزاد شدند. به‌ دنبال‌ آن‌ و با پند گرفتن‌ از مبارزات‌ گذشته‌، در پي‌سازمان‌ دادن‌ مجدد، همراه‌ با گزينش‌ مشي‌ سياسي‌ برآمدند.

آنان‌ كه‌ بدون‌ ترديد با انديشه‌هاي‌ دكتر محمود افشار يزدي‌ پيرامون‌ «پان‌ ايرانيسم‌»،آشنا بودند، بدون‌ اينكه‌ نامي‌ از وي‌ به‌ ميان‌ آورده‌ و تجليل‌ لازم‌ از او به‌ عمل‌ آورند، نوشتاري‌را منتشر كردند كه‌ از آن‌ به‌ نام‌ «فرمان‌ رييس‌»، نام‌ برده‌ مي‌شود.

«فرمان‌ رييس‌ » كه‌ به‌ دليل‌ جواني‌ نويسنده‌گان‌ آن‌ از نثر ناپخته‌اي‌ برخوردار است‌، پراست‌ از واژگان‌ احساسي‌ و «وصيت‌ گونه‌ » خطاب‌ به‌ آيندگان‌. در نوشتار مزبور كه‌ در نيمه‌هاي‌سال‌ 1326 خورشيدي‌ تنظيم‌ شده‌، در دو جا بدون‌ هيچ‌ گونه‌ شرح‌ و بسط و يا توجيه‌ وتفسير، به‌ واژه‌ي‌ «پان‌ ايرانيزم‌ » اشاره‌ گرديده‌ است‌. در فرمان‌ رييس‌ مي‌خوانيم‌.

«.. ما بنيان‌ گزاران‌ انجمن‌... به‌ خاطر آن‌ كه‌ آرزو و ايده‌ي‌ مشتركي‌ را كه‌ همگي‌ در قلب‌داريم‌ تقديم‌ جامعه‌ي‌ ايراني‌ نموده‌ و مبناي‌ تعليمات‌ و فلسفه‌ و كليه‌ي‌ عقايد انجمن‌ خويش‌سازيم‌، مي‌گوييم‌ «پان‌ ايرانيزم‌ » آن‌ آرزوي‌ مقدس‌ است‌ كه‌ بر قلوب‌ جملگي‌ حكومت‌مي‌كند...».

چنان‌ كه‌ اشاره‌ شد، در نوشتار مزبور، در يك‌ جاي‌ ديگر نيز اصطلاح‌ «پان‌ ايرانيزم‌ » به‌ كارگرفته‌ مي‌شود، بدون‌ اينكه‌ درباره‌ي‌ مفهوم‌، بار سياسي‌، اجتماعي‌ و فرهنگي‌ آن‌ سخن‌ گفته‌شده‌ باشد.

روز پانزدهم‌ شهريور ماه‌ 1326 خورشيدي‌ (6 سپتامبر 1947 ميلادي‌)، مكتب‌ پان‌ايرانيسم‌ از سوي‌ گروهي‌ از دانش‌آموزان‌ سال‌هاي‌ پاياني‌ دبيرستان‌ و دانش‌ جويان‌ سال‌هاي‌آغازين‌ دانشگاه‌ تهران‌ بنيان‌ گذاري‌ شد.

سرانجام‌ در آغازين‌ روزهاي‌ سال‌ 1329 خورشيدي‌، كتاب‌ بنياد مكتب‌ پان‌ ايرانيسم‌ كه‌در بردارنده‌ي‌ مانيفست‌ و اصول‌ عقايد سياسي‌، اجتماعي‌ و فرهنگي‌ مكتب‌ پان‌ ايرانيسم‌بود منتشر شد. اين‌ نوشتار، فرآورده‌ي‌ كوشش‌ چند ده‌ تن‌ از اندامان‌ مكتب‌ در درازاي‌ بيش‌از سه‌ سال‌ تلاش‌ پي‌ گير بود.

 | نظرات  خوانندگان

فراگشت تاريخي انديشه ي پان ايرانيسم_سرور دكتر هوشنگ طالع

سي ام تير 88

فراگشت‌ تاريخي‌ انديشه‌ پان‌ ايرانيسم‌

روز پانزدهم‌ شهريورماه‌ 1326 خورشيدي‌، مكتب‌ پان‌ ايرانيسم‌ در شهر تهران‌بنيان‌گذاري‌ شد. گرچه‌ در درون‌ مكتب‌، بحث‌ بر سر يگانگي‌ و همگرايي‌ با سرزمين‌هاي‌ جداشده‌ داغ‌ بود، اما الگوي‌ ويژه‌اي‌ براي‌ اين‌ كار وجود نداشت‌.

در نخستين‌ روزهاي‌ سال‌ 1329، كتاب‌ بنياد مكتب‌ پان‌ ايرانيسم‌، منتشر گرديد. دركتاب‌ «بنياد » نيز الگوي‌ ويژه‌اي‌ در اين‌ زمينه‌ ارائه‌ نگرديد. در كتاب‌ مزبور، تنها در اين‌ زمينه‌،شعار «فلات‌ ايران‌ به‌ زير يك‌ پرچم‌»، به‌ چشم‌ مي‌خورد.

در سال‌ بنيان‌گذاري‌ مكتب‌ پان‌ ايرانيسم‌، از تحميل‌ قرارداد گلستان‌ كه‌ در حقيقت‌ آغازفراگشت‌ تجزيه‌ بود، يكصد و سي‌ و چهار سال‌ مي‌گذشت‌. در اين‌ فرآيند، در دوران‌ درازجدايي‌ها، تغييرات‌ شگرفي‌ بر پايه‌ي‌ قراردادهاي‌ پنج‌ گانه‌ و نيز جدايي‌هاي‌ خارج‌ ازقراردادهاي‌ رسمي‌، در اين‌ منطقه‌ به‌ وقوع‌ پيوسته‌ بود. بر پايه‌ي‌ قرارداد مودت‌ در سال‌ 1919ميلادي‌ (1298 خورشيدي‌)، سرزمين‌هاي‌ اشغالي‌ از سوي‌ امپراتوري‌ روسيه‌، چونان‌ ميراثي‌ خونين‌ به‌ نظام‌ شوروي‌ منتقل‌ گرديده‌ بود. بخش‌هاي‌ جداشده‌ از مكران‌ وبلوچستان‌ كه‌ امپراتوري‌ انگلستان‌ آن‌ را به‌ نام‌ «بلوچستان‌ انگليس‌ » نام‌گذاري‌ كرده‌ بود، به‌عنوان‌ هديه‌ از سوي‌ امپراتوري‌ مزبور به‌ حكومت‌ جديدالولاده‌ پاكستان‌، واگذار شده‌ بود. ازسوي‌ ديگر، به‌ دنبال‌ قرارداد پاريس‌، در سرزمين‌ افغانستان‌ حكومت‌ جديدي‌ در قالب‌پادشاهي‌، به‌ روي‌ كار آمده‌ بود.

افزون‌ بر آن‌، روس‌هاي‌ سرخ‌ در سرزمين‌ قفقاز و خوارزم‌ و فرارود، مرزبندي‌هايي‌ به‌وجود آورده‌ بودند. آنان‌، خط مردمان‌ مسلمان‌ سرزمين‌هاي‌ اشغالي‌ را تغيير داده‌ و راهي‌ راكه‌ روسيه‌ي‌ تزاري‌ براي‌ محدود كردن‌ و حتا از ميان‌ برداشتن‌ موقع‌ زبان‌ فارسي‌ به‌ عنوان‌زبان‌ ارتباطي‌ و فرهنگي‌ مردم‌ آن‌ سامان‌ها پيش‌ گرفته‌ بودند، با حدت‌ و شدت‌ بيش‌تر و به‌گونه‌اي‌ سازمان‌ يافته‌، پي‌ گرفتند. بلشويك‌ها، گروه‌هايي‌ را كه‌ هنوز در محاوره‌ به‌ فارسي‌ يانيم‌زبان‌هاي‌ ايراني‌ سخن‌ مي‌گفتند، زير سلطه‌ي‌ ديگران‌ قرار دادند.

با توجه‌ به‌ ژرفا و بزرگي‌ مسأله‌، كوشش‌ اعضاي‌ مكتب‌ پان‌ ايرانيسم‌ و نيز احزاب‌ سه‌ گانه‌برخاسته‌ از دل‌ مكتب‌، متوجه‌ اين‌ امر بود كه‌ اجازه‌ ندهند ياد و خاطره‌ جدايي‌ها از حافظه‌ي‌مردم‌ و ملت‌ ايران‌، زدوده‌ شود. اما چنان‌ كه‌ اشاره‌ شد، مكتب‌ و احزاب‌ سه‌ گانه‌، الگوي‌ويژه‌اي‌ براي‌ رسيدن‌ به‌ يگانگي‌ و هم‌ گرايي‌ نداشتند. تنها در اين‌ زمينه‌ مي‌توان‌ به‌ شعارراهبردي‌ «فلات‌ ايران‌ به‌ زير يك‌ پرچم‌» اشاره‌ كرد.

واژه‌ فلات‌ (پشته‌) ايران‌، از دو جهت‌ برگزيده‌ شده‌ بود. نخست‌ از جهت‌ آن‌ كه‌ يك‌ نام‌شناخته‌ شده‌ي‌ بين‌المللي‌ بود و دو ديگر آن‌ كه‌ اين‌ «پشته‌»، كمابيش‌ سرزمين‌هايي‌ را كه‌ دراثر قراردادهاي‌ تجزيه‌ از يكديگر جدا افتاده‌ بودند، پوشش‌ مي‌داد. در شعار راهبردي‌ مكتب‌پان‌ ايرانيسم‌، به‌ نوع‌ و تعلق‌ «پرچم‌»، اشاره‌اي‌ وجود ندارد. اين‌ امر، نمايانگر آن‌ است‌ كه‌ مراداز «يك‌ پرچم‌»، پرچم‌ يگانگي‌ و همگرايي‌ است‌ و نه‌ پرچم‌ كشوري‌ ويژه‌.

اعضاي‌ مكتب‌ پان‌ ايرانيسم‌ و حزب‌هاي‌ سه‌ گانه‌، بر اين‌ اعتقاد بودند كه‌ «وحدت‌»، امري‌است‌ خواستني‌ و نه‌ تحميلي‌. يعني‌، «وحدت‌»، بر پايه‌ي‌ كشش‌ دو جانبه‌ بنا شده‌ است‌.«وحدت‌»، تحميل‌ كردني‌ نيست‌. يگانگي‌ و همگرايي‌ از مقوله‌ي‌ كشش‌ و جذبه‌، مهر و محبت‌است‌. از همان‌ مقوله‌اي‌ كه‌ «باباطاهر » عارف‌ بزرگ‌ ايراني‌ از آن‌ به‌ عنوان‌ «مهرباني‌ دوسويه‌»،ياد مي‌كند.

با فروپاشي‌ اتحاد شوروي‌ در 25 دسامبر 1991 ميلادي‌ (4 دي‌ ماه‌ 1370خورشيدي‌)، منطقه‌ي‌ قفقاز و آسياي‌ ميانه‌، دستخوش‌ تغييرات‌ شگرفي‌ گرديد. در شمال‌ وشمال‌ شرقي‌ ايران‌، هشت‌ جمهوري‌، سر برآوردند. سه‌ جمهوري‌ در منطقه‌ قفقاز و پنج‌جمهوري‌ در سرزمين‌هاي‌ خوارزم‌ و فرارود جمهوري‌هاي‌ مزبور، كمابيش‌ بر پهنه‌اي‌ قرارداشتند كه‌ در قالب‌ قراردادهاي‌ گلستان‌، تركمان‌چاي‌ و آخال‌، از يك‌ ديگر جدا شده‌ بودند.

گرچه‌ هنگام‌ بنيان‌گذاري‌ مكتب‌ پان‌ ايرانيسم‌، الگوي‌ شناخته‌ شده‌اي‌ در سطح‌ جهان‌براي‌ يگانگي‌ و همگرايي‌ وجود نداشت‌، اما به‌ هنگام‌ فروپاشي‌ اتحاد شوروي‌، الگوي‌ بسيارموفق‌ و قابل‌ قبولي‌ از نظر بين‌المللي‌، موجود بود. الگوي‌ مزبور، عبارت‌ بود از «اتحاديه‌ اروپا».

چند سال‌ پس‌ از پايان‌ جنگ‌ جهاني‌ دوم‌، كشورهاي‌ فرانسه‌، ايتاليا، هلند، بلژيك‌ ولوكزامبورگ‌ كه‌ در نبرد به‌ پيروزي‌ رسيده‌ بودند، دست‌ دوستي‌ به‌ سوي‌ آلمان‌ يعني‌ تنهابازنده‌ي‌ مطلق‌ جنگ‌ دراز كردند. آلمان‌ در فاصله‌ي‌ 25 سال‌ (1939ـ1914)، دوبار اروپا وبخش‌هاي‌ بزرگي‌ از جهان‌ را به‌ كام‌ جنگ‌ و ويراني‌ كشانيده‌ و هر دوبار هم‌، بازنده‌ شده‌ بود.

بدين‌ سان‌ در سال‌ 1951 ميلادي‌ (1330 خورشيدي‌)، نخستين‌ سنگ‌ بناي‌«اتحاديه‌ي‌ اروپا»، در قالب‌ قرارداد ذغال‌ و فولاد (اتحاديه‌ي‌ معدني‌) گذارده‌ شد.اروپايي‌ها، سرانجام‌ بر پايه‌ تفكري‌ منطقي‌ و معطوف‌ كردن‌ ديد خود به‌ آينده‌، بر دشمني‌،كينه‌ و نفرت‌هاي‌ چند صدساله‌ پيروز شدند و با توجه‌ به‌ ضرورت‌ زمان‌ در چند مرحله‌ و باصبر و شكيبايي‌، تحمل‌ و تسامح‌، اتحاديه‌ي‌ اروپا را برپا كردند. بدين‌ سان‌ در اتحاديه‌ي‌ اروپاكه‌ از انگلستان‌ تا يونان‌ را در برمي‌گيرد، در كنار پرچم‌هاي‌ ملي‌ كشورهاي‌ عضو، پرچم‌اتحاديه‌ در اهتزاز است‌. بدين‌ سان‌ مي‌توان‌ گفت‌ كه‌ كشورهاي‌ مزبور، «زير يك‌ پرچم‌ «،قرار گرفته‌اند:به‌ زير پرچم‌ اتحاد كه‌ نمايانگر شوق‌، جذبه‌ و شور يگانگي‌ و همگرايي‌ است‌.

از سوي‌ ديگر، جهاني‌ كه‌ امروزه‌ در آن‌ زندگي‌ مي‌كنيم‌، جهان‌ اتحاديه‌هاي‌ قاره‌اي‌ ياقاره‌ گونه‌ است‌. در كنار اتحاديه‌ي‌ اروپا، اتحاديه‌ي‌ نفتا (در آمريكاي‌ شمالي‌)، اتحاديه‌كشورهاي‌ آفريقايي‌، اتحاديه‌ كشورهاي‌ جنوب‌ شرقي‌ آسيا، اتحاديه‌ عرب‌ و در روزهاي‌ اخيرزمزمه‌ي‌ ايجاد بازار مشترك‌ قاره‌ آمريكا (شمال‌، جنوب‌ و مركز) و...، از مظاهر آشكار آن‌اند.

در اين‌ ميان‌، در منطقه‌ي‌ خاورميانه‌، آسياي‌ ميانه‌ و قفقاز، سرزمين‌هايي‌ وجود دارندكه‌ از زمان‌هاي‌ ناشناخته‌ تاريخ‌، داراي‌ تبار مشترك‌، تاريخ‌ مشترك‌، فرهنگ‌ مشترك‌،سرزمين‌ مشترك‌ و نيز هم‌ گرايي‌ و هم‌خانماني‌ با يكديگر بوده‌اند. از اين‌ رو، امروز در دوران‌اتحاديه‌هاي‌ قاره‌اي‌ و قاره‌گونه‌، كشورهاي‌ مزبور مناسب‌ترين‌ بستر را براي‌ هم‌گرايي‌ وهم‌دلي‌ و هم‌كاري‌ در زمينه‌هاي‌ فرهنگي‌، اجتماعي‌، اقتصادي‌ و...، دارا مي‌باشند.

بدين‌سان‌، ما و ديگر هم‌ خانمانان‌ مان‌ در منطقه‌ي‌ قفقاز، آسياي‌ ميانه‌ و خاورميانه‌،حق‌ داريم‌ و مي‌بايست‌ كه‌ بتوانيم‌ بر پايه‌ي‌ الگوي‌ اتحاديه‌ي‌ اروپا، اقدام‌ به‌ يگانگي‌ وهم‌گرايي‌ نماييم‌.

كشورهاي‌ آذربايجان‌، ارمنستان‌، گرجستان‌، تركمنستان‌، ازبكستان‌، تاجيكستان‌،قرقيزستان‌، قزاقستان‌، افغانستان‌ و ايران‌ مي‌توانند (و بايد) با توجه‌ به‌ الگوي‌ اتحاديه‌ اروپا،يعني‌ حفظ مرزهاي‌ دولتي‌، حكومت‌، پرچم‌ ملي‌ و...، «اتحاديه‌ » ي‌ ويژه‌ي‌ خود را تأسيس‌نمايند. البته‌، درهاي‌ اين‌ اتحاديه‌ در مراحل‌ بعدي‌ به‌ روي‌ ديگر كشورهاي‌ منطقه‌ و به‌ ويژه‌پاكستان‌، بحرين‌ و...، باز خواهد بود.

از ياد نبريم‌ كه‌ دكتر محمود افشار يزدي‌ در سال‌ 1311 خورشيدي‌ يعني‌ نزديك‌ به‌هفتاد سال‌ پيش‌، اصول‌ اين‌ اتحاديه‌ را به‌ روشني‌ بيان‌ كرده‌ بود. اگر امروز از الگوي‌اتحاديه‌ي‌ اروپا، سخن‌ مي‌گوييم‌، براي‌ آن‌ است‌ كه‌ الگوي‌ مزبور، توانسته‌ است‌ در صحنه‌ي‌سياست‌ جهاني‌ با موفقيت‌ امر «وحدت‌»را به‌ سرانجام‌ برساند.

دكتر محمود افشار يزدي‌، نزديك‌ به‌ هفتاد سال‌ پيش‌ درباره‌ي‌ وحدت‌ تيره‌ها و مردمان‌ايراني‌نژاد و ايراني‌ تبار معتقد بود كه‌ لازم‌ نيست‌. تمام‌ طوايف‌ ايراني‌ نژاد... تشكيل‌ يك‌ وحدت‌ سياسي‌، يعني‌ يك‌ دولت‌ بدهند. اين‌ عقيده‌ را در سايه‌ي‌ دو دولت‌ هم‌ مي‌توان‌ داشت‌.

دكتر محمود افشار يزدي‌ با صراحت‌ به‌ الگويي‌ اشاره‌ مي‌كند كه‌ بر همان‌ پايه‌ «اتحاديه‌ي‌اروپا » شكل‌ گرفت‌ :«... وحدت‌ ما، يگانگي‌ نژاد، وحدت‌ تاريخ‌ سياسي‌ و ادبي‌، اشتراك‌ در احساسات‌ و آمال‌ آينده‌ است‌. اين‌ چند عامل‌ مهم‌، از اهم‌ عوامل‌ وحدت‌ ملل‌ بزرگ‌ است‌. از تمام‌ عوامل‌ كم‌ اهميت‌تر، عامل‌ سياسي‌ و جغرافيايي‌ است‌. يعني‌، ولو اين‌ كه‌ يك‌ ناحيه‌ي‌ جغرافيايي‌ بزرگ‌ مانند فلات‌ ايران‌، به‌ چند قسمت‌ تقسيم‌ شده‌ ]باشد[...».

«... وحدت‌ ايراني‌، آن‌ طور كه‌ شرح‌ داده‌ شد، مستلزم‌ آن‌ نيست‌ كه‌ اين‌ طوايف‌ متفرق‌ از تابعيت‌هاي‌ مختلف‌ به‌ يك‌ تابعيت‌ درآيند، يا به‌ لفظ ديگر، تشكيل‌ يك‌ دولت‌ بدهند. چه‌، وحدتي‌ كه‌ منظور است‌، علي‌رغم‌ تابعيت‌ حاصل‌ مي‌باشد.»

 | نظرات  خوانندگان