خانه » تازه ها, مقالات » اتهام نا صواب جدایی خواهی به اقوام ایرانی

‫اتهام نا صواب جدایی خواهی به اقوام ایرانی

‫دکتر حسن کیانزاد − آلمان                                                                                                                Dr.Kianzad 39_n

‫۱۶ تیرماه ۱۳۸۶
‫۲۷ یولای ۲۰۰۷

‫امروز این پرسش پیش روی ما قرار دارد که چرا در یکی از بحرانی ترین ادوار تاریخ زندگی ملتمان ، که عناصری فرومایه، بی خرد و بی دادگر همچنان استوار بر اریکه قدرت نشسته و میهن و مردمانش را به بند ولایت ظلم و ستم کشیده اند و در عرصه سیاست جهانی با اختیار شگردهای ضد ملی و تنش آفرین کشور ما را با خطر آغاز جنگ ویرانگر دیگری روبرو ساخته اند.
‫اکنون ما برونمرزی های به اصطلاح اپوزیسیون ضدرژیم ، به دور از همه تهدیدات فزاینده ای که از درون و بیرون، موجودیت و یکپارچگی سرزمین و ملت ما را نشانه گرفته است، این چنین نامسئولاته هم میهنان و بویژه نمایندگان قومیت های ایرانی را متهم به خیانت و تجزیه طلبی می کنیم و مبارزه اصلی ضد رژیم ایرانیان را که هنوزهم در شرایط آزاد برون مرزی با وجود صدها فراخوان وهمایش های گونه گون چپ و راست و میانه نتوانسته است آن طور که باید شکل گیرد، به انحراف و کژراهه ناکجا آباد میکشانیم.

‫ ‫اینکه، چرا از میان این همایش های بیشمار ایرانیان در دو دهه گذشته در امریکا و اروپا و از جمله در سالهای پر تلاش اخیر در برلین و بروکسل و لندن و پاریس، یک جنبش وحرکت فراگروهی و فراگیر جبهه ای برنخاسته است، به باور ما ریشه در نبود شناخت « ارزشی » ، « معرفتی » و « اعتمادی » درمیان همآوران سیاسی ویا برکشیدگان و برگزیدگان و سازمانهای سیاسی گونه گونی دارد، که هنوز هم نه نتایج گفتمان های سیاسی را جدی گرفته و نه اینکه خود را مخاطبین راستین یکدیگر ساخته اندد، تا بتوانند از فضای بسته « خودی » و « بیگانه » دیرینه گامی فراتر بگذارند.
‫جنبش فراخوان رفراندوم در سال ۲۰۰۳ که در ماههای نخستین آگهی اش از پشتیبانی هزاران نفر وهمچنین فعالین و دست اندرکاران سیاسی بیشترین سازمانهای سیاسی واهل قلم برخوردار بود، به شکست انجامید و کنگره جهانی ایرانیان در بروکسل در دسامبر ۲۰۰۵ که قرار بود روح تازه ای در کالبد جنبش بدمد و آن را فراگیر کند، فرایتدش با ناکامی و سرخوردگی کوشندگانش همراه گشت .
‫عدم پایگیری تشکل جمهوری خواهی زیر نام « اتحاد جمهوری خواهان » بر پایه خواست های آغازین پایه گذارانش، یعنی دمکراسی، حقوق بشر و سکولاریسم که راهی دراز، پر درخشش و امید آفرین را با بسیاری از اندیشه وران و فعالین چپ در سال ۲۰۰۳ در برلین و با پشتیبانی نزدیک به هفتصد نفر آغاز نمود، به سبب دور افتادن از اهداف نخستین و الویت های سیاسی حاد زمان وسمت و سو گیری های فردی و فرقه ای درنشست های پسین فرانکفورت و برلین ( ۲۵ تا ۲۷ مه ۲۰۰۷ ) دچار پراکندگی و ریزشی گسترده از بدنه هوادارانش گردید، به گونه ای که کسانی از درون این اتحاد با انتقاد از ساختار، نحوه فعالیت و هدایت ناروشن و عدم کارآیی ارگان رهبری، خطر اضمحلال کامل آن را گوشزد نمودند، که امیدواریم این چنین نشود.

‫از بر گذارکنندگان و دست اندرکاران همایش همبستگی پاریس، که روند اداره ، شیوه کار و نتایج به دست آمده از آن با نگرش انتقادی بسیاری از شرکت کنندگان و همچنین بیرونیان روبرو گشته واز سوی دگر بهانه به دست بخشی از نیروهای راست رادیکال داده است ، که با استفاده از ابزار و امکانات رسانه ای بر سازمانهای قومی و نمایندگانشان بتازند وآنان را متهم به تجزیه طلبی کرده و دیگرانی را که در آن همایش حضور داشتند به خیانت، باید پرسید چگونه است که در درازای ۲۱ ماه از انجام نشست برلین، یعنی در سپتامبر ۲۰۰۳ با وجود به رسمیت شناختن حقوق سیاسی ، فرهنگی و اجتماعی اقوام ایرانی ( بر اساس اعلامیه جهانی حفوق بشر وملحقات آن ) در بند ۹ منشور برلین و صدها ساعت گفت و شنود با برگزیدگان سازمانهای قومی، نتوانستید پیش از تشکیل همایش در پاریس به یک تفاهم مشترک بر سراولویت ها ونیازهای ملموس و حاد جامعه پریشان واز هم گسیخته ایران در مبارزه با دشمن مشترک، یعنی استبداد و ارتجاع حاکم ، برسید؟ آیا درست نبود که در آغاز کار همایش ، گزارشی را مبنی بر شرح موارد گره های لاینحل مانده به حاضرین ارایه می کردید و شفاف بیان می داشتید که کدامین مشکلات بر سر راه تفاهم و توافق وجود دارد ؟ نه تنها این چنین نشد بلکه بار دیگر اختلافات نظری بر سر گزینش واژه ها و اصطلاحات و جایگزینی آنها در بیانیه ها ، کار همایش را از مدار اصلی اش که ایجاد همبستگی و همرایی و همگرایی ایرانیان بود ، بیرون برد، به کونه ای که بیش از یک سوم از شرکت کنندگان در همایش از سازمانهای قومی نه در انتخاب شورای هماهنگی شرکت کردند نه برگزیدگانشان کاندیدای عضویت در آن شورا شدند.
‫من با کار سیاسی بیش از پنجاه سال که بیشترین آن را در برون مرز گذرانده و همواره در کنش های سیاسی دو دهه گذشته حضور فیزیکی و اندیشه وری داشته ام، می توانم مدعی شوم که نیروهای فراقومی سیاسی، به ویژه بیشترین آنها که داعیه ملی گرایی، دفاع از تمامیت ارضی، یکپارچگی ملی و منافع و مصالح مردم ایران دارند، در برخوردهای خود با سازمان های قومی و نمایندگانشان با کوله بارهایی از شک و تردید و بی اعتمادی روبرو گشته، با ژرفایی و بردباری به خواست ها و نیاز های فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و قومی لاینحل مانده تاریخ صدسال گذشته و همچنین آینده گرای آنان توجه نشده و بر این منوال هم تا کنون به فرایندی مشکل گشا که نگاه به تاریخ آینده کشورمان دارد، دست نیافته اند .
‫اندیشمند گرامی آقای داریوش همایون در نوشتار خود، زیر عنوان « استراتژی نادرست در همگرایی » ( کیهان شماره ۱۱۶۴ ) با اشاره به استراتژی همراه کردن نیروهای سیاسی ایران بر پایه تفاهم با سازمان های قومی، می نویسد: « این سازمان ها تا نیروهای نظامی آمریکا بر موازنه قوا در پیرامون ایران افزوده نشده بود−از دهه نود−و تا هنگامی که فروپاشی شوروی، آرزوی فرو پاشیدن های دیگری را در دل هایی پیدا تکرده بود، اندک آمادگی برای تفاهم جدی داشتند ولی رویکردشان به میانه روی گرایش داشت. از آن هنگام به دلایلی که می باید جداگانه بررسی کرد مواضع این نیروها رادیکال تر شده است و دیگر جز به خواست های بیشترینه ای که پیوسته بالاتر رفته است و ظاهرا خواهد رفت رضایت نمی دهند » .
‫حال باز گردیم به همان دهه نودی که از آن سخن رفته است. در نزدیک به دو دهه گذشته در تمام فراخوان های برون مرزی، ما هیچگاه از سوی نمایندگان حقوقی قومیت ها و از جمله حزب دمو کرات کردستان ایران، چه در گذشته که شعار آنها خودمختاری برای کردستان و دمکراسی برای ایران بود وچه امروز که از سیستم فدرال به عنوان ساختار اداره کشور پس از برکناری رژیم حاکم سخن به میان می آورند، نشنیدیم که تمامیت ارضی و یکپارچگی ملی کشورمان را زیر پرسش ببرند، بلکه در این راستا هرگونه شک و ابهامی را به شدت رد کرده اند. به عنوان نمونه یک چنین رویکردی را ما همواره از هم میهن آزاده وکردمان آقای عبدالرضا کریمی نماینده حزب دمکرات کردستان ایران در آلمان ، با کلامی رسا و شفاف با گوش خود شنیده ایم، آقای کریمی در همایش پاریس بار دگر با لطافت و ظرافت زبان اما به مانند همیشه قاطعانه و معترضانه در رد اتهامات جدایی خواهی و تجزیه طلبی از سوی بدسرشتان بیان داشت که « مگر در درازای تاریخ چند هزار ساله ایرانیان، قومیت های ایرانی را با آب دهان بهم چسبانده اند که اکنون بخواهند آنها را به سادگی از یکدیگر جدا کنند ؟»
‫حال اگر فرض را بر این بگذاریم که در این میان خواست ها و رویکردهای سازمان های قومی رادیکالیزه شده، نخست باید ببینیم این تعریف بر حدس و گمان زنی استوار گردیده و یا واقعیت های نا آشکاری که ما از آنها بی خبریم ؟ اما همین قدر میدانیم که اگر آن خواست ها در یک گفتمان سیاسی مثلا پیرامون شیوه ساختار اداره کشور به گونه فدرال مطرح گردیده باشد ، بر آن نمی توان مهر باطل کوبید و گویندگانش را از هر گروه وسازمانی متهم به عبور از خط قرمز در مفهوم تجزیه طلبی کرد و مورد مواخذه قرار داد. ( نگاه کنید به نوشتار من زیر عنوان : آینده ایران− حکومت غیرمتمرکز، فدرالیسم…؟ کیهان شماره ۱۱۴۱ − ۳۱ ژانویه ۲۰۰۷ )− آیا می توان در رابطه با شکل نظام آینده کشور وگزینش آن از سوی مردم ایران پس از تشکیل مجلس موُسسان ، که بیشترین نیروهای سیاسی با آن توافق دارند، خط قرمز و یا ممنوعیتی به وجود آورد که درباره اش سخنی گفته نشود؟ اگر این چنین است، پس ما چه حرف حسابی با حکومتگران مستبد وستمگر در ایران داریم و چگونه تحلیل و برداشتی را از دمکراسی ارائه می دهیم ؟ ما به هیچ وجه چنین ادعایی نداریم که احیانأ در صفوف سازمانهای قومی کسانی وجود ندارند که در سر سودای تجزیه بخش هایی از میهن یکپارچه مان را داشته باشند، اما این نباید به مانند ابزاری برای برچسب زدنها و اتهامات نا صواب به دگراندیشان، مورد استفاده تنش آفرینان قرار بگیرد و مواضع اکثریتی را که هرگز به دنبال خواست های بیشترینه نیستند، تضعیف کند.
‫استراتژی همراه کردن نیروهای سیاسی ایران بر پایه جلب بیشترین نیروهای ضداستبداد، از جمله سازمان های قومی، برای شگل گیری یک پیکار اثر گذار مردمی به درستی از آموزه ها و منطق مبارزات همانندی که در جهان پیشینه دارند و پیروز گشته اند، سر چشمه گرفته است، در این راستا شرط رسیدن به یک مخرج مشترک برای همرایی و همگرایی سیاسی، نمی تواند بر پایه خواست های یکسویه وکلانی قرار بگیرد که تحقق بخشی از آنها در قبال سیر و تحولات آینده خواهد بود.
‫ماکس وبر پژوهشگر اجتماعی و نام آور آلمان میگوید: « در سیاست، هنر رسیدن به ممکنات است » همراُیی و همگرایی سیاسی با شناخت تفاوت های یکدیگر معنایش حل شدن در یکدیگر در مفهوم « اسیمیلاسیون » نیست، به ویژه هنگامی که آن نیروها در تناسب نیرومندی از وزنه ای برابر و موازی ( Symmetric ) برخوردار باشند . سرگردانی و واماندگی و ناتوانی اپوزیسیون ایران در دو دهه گذشته برای رسیدن به یک جنبش و یا حرکت همگرای جبهه ای، زائیده نگرش های جبر گرایانه و ایدئولوژیک فرقه ای دهه هایی از تاریخ و احزاب و گروهها و سازمان های سیاسی بوده است که هنوز هم رسوبات آنها بر کنش ها وشیوه های رفتاری مان چیره اند.
‫رهایی از این رسوبات نقش بسته بر حافظه دیرین، جسارتی می خواهد نشاًت گرفته از بلوغ اجتماعی ، خود آگاهی و خود آزادی و به زبان کانت فیلسوف بزرگ آلمانی، « چیرگی بر نبود بلوغ خودساخته »، که همگان را آسان بر نمی تابد. شکست همایش ها و فراخوان های بی شمار ایرانیان در راستای اتحاد و اتفاق جبهه ای، حتی در عرصه شگل گیری تشکل های همگون جمهوری خواهی ویا مشروطه طلبی با توجه به آنچه که در فراز آوردیم نتیجه یک سوء تفاهم و برداشت و انتظاری نادرست از رویکردها و « کفتمان » های سیاس است که دست اندرکاران و نقش گذاران همواره قایل به نتایجی کلان بوده اند و نه کمترینش در حد ممکنات و آن ممکناتی که از سوی بیشترین اندیشه وران و سیاست ورزان در طیف گسترده ای از سازمان های چپ و میانه و راست پذیرفته گشته و از پشتیبانی میلیونها ایرانی در درون و برون مرز برخوردارند، عبارتند از : باور به دمکراسی، حقوق بشر ، سکولاریسم ، یکپارچکی ملی و تمامیت ارضی کشور . حال اگر در این میان از سوی سازمانهای قومی خواست های به حق دیرین در حوزه حقوق شهروندی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی و یا مطالب نوینی در زمینه سیستم ساختاری اداره کشور از جمله به گونه فدرال مطرح می گردد، که تصمیم گیری نهائی در باره آنها در فردای آزاد ایران بر عهده نهادهای قانون گذاری برخاسته از راْی آزاذ مردم ایران خواهد بود، نباید شک و تردید در نیات وسیاست راهبردی ممکناتی که از آنها نام به میان آوردیم، نمود . کارل پوپر میگوید: « جامعه ، مانند خانه است باید همواره آن را رفت و روب کرد تا پاکیزه بماند ». آری جامعه ایران نیاز مبرم به یک رفت و روب رادیکال یعنی خانه تکانی نوروزی نیاکانی همراه با مهر عاطفی و همیاری و همگرایی انسانی دارد. این رفت و روب باید در آینده ای نزدیک به دست توانای همه ایرانیان آزاده از کرد و لر و آذری و بلوچ و دیگر قومیت ها انجام پذیرد. کنار گرفتن حتی یک نفر از آنان به خاطر آزرده دلی از اتهامات ناسزا و ناروای بد خواهان، تنها دشمن مشترک را در سرکوب اپوزیسیون جری تر می کند و آزادیخواهان را رنجورتر و ناتوان تر .
‫شوربختانه پس از برگزاری همایش پاریس، سیلی از افترا وحتی اتهام به خیانت به سوی شرکت کنندگان در آن همایش و سازمانهای قومی و نمایندگانشان روانه شده است . آزاذیخواهان ایران و همه کسانی که باور به دمکراسی و حقوق بشر و حرمت انسانی دارند ، باید این شیوههای رفتاری کینه توزانه و کذبی را که تنها برای حذف عناصر دگراندیش به کار گرفته می شود، قویأ محکوم کنند. در ماههای گذشته به ویژه لبه تیز این یورش های خصمانه متوجه حزب دمکرات کردستان ایران شده به عنوان یک حزب جدایی خواه و ثجزیه طلب، در حالی که تمام رهبران این حزب در دهه های گذشته از زنده یادان دکتر عبدالرحمن قاسملو ودکتر محمدصادق شرفکندی و تا به امروز از تمامیت ارضی ایران و یکپارچگی آن دفاع کرده اند. زنده یاد دکتر محمد صادق شرفکندی در مصاحبه با رادیو بین الملل فرانسه RFI ( شهریور ۱۷ − ۲۹ سپتامبر ) از جمله در پاسخ به پرسش آقای فرزاد جوادی در مضمون « خود مختاری تا چه حد » این چنین پاسخ میدهد : « نظر حزب ما این است که در ایران بعضی اختیارات وکارها هست که طبعأ باید در اختیار حکومت مرکزی باشداز جمله ارتش، که یک کشور احتیاج به یک ارتش واحد دارد برای حفظ مرزها، از جمله احتیاج به یک زبان واحد دارد، یعنی یک زبان سراسری که مسلمأ در ایران زبان پارسی خواهد بود، وهمچنین برنامه های دراز مدت اقتصادی که این طبعأ در اختیار حکومت مرکزی خواهد بود که با توجه به ویژگیهای مناطق پیاده می کند مسائل دیگر روابط خارجی و دیپلماتیک است، که این کار جکومت مرکزی است نه مناطق به اصطلاح کوچک یک کشور. ‫غیر از اینها بفیه کارهای دیگر مربوط به اداره امور محلی می شود.» زنده یاد دکتر شرفکندی در پاسخ به این پرسش که آیا شما طرفدار یکپاچگی ایران هستید، پاسخ میدهد: « ما کردهای ایرانی وقتی که این مسائل را می شنویم واین سئوالات و یا این راهنمایی ها را می بینیم واقعیت این است که به ما بر می خورد. برای اینکه ما نه تنها خودمان را از هیچ ایرانی دیگری گمتر ایرانی نمیدانیم، بلکه گر صحبت مقایسه کمیت باشد ما خودمان را بیشتر ایرانی می دانیم و واقعأ هم هستیم و به همین دلیل اصلأ در مورد ما ، نه تنها این مسائل مطرح نیست بلکه کفتن این مسائل را نسبت به خودمان اگر نگوییم توهین، یک بی لطفی میدانیم.»
‫این نوشتار را با گفتاوردی شیوا از هم میهن اندشه ور حمید حمیدی به پایان می برم که در تحلیلی زیر عنوان « نگاهی به اتحاد جمهوریخواهان و همایش همبستگی پاریس » در یک بررسی و نقد ژرف واندیشمندانه نوشته است. بزرگی می گوید: « کثرت گرایی که خود را به همگرایی کاهش ندهد، چیزی جز آشفتگی نیست و همگرایی که نتیجه کثرت گرایی نباشد، ستمگری است ».


نظرات