نگاهی به تاریخچه و آرمان پانایرانیسم
چهارشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۸ برابر با ۰۴ سپتامبر ۲۰۱۹
آرسام محمودی – «قالوا وأعدل أقسام الأرض وأصفاها وأطیبها إیرانشهر …: ما بین نهر بلخ إلى نهر الفرات فی الطول ومابین بحر عابسکین إلى بحر فارس والیمن فی العرض ثم إلى مکران وکابل وطخارستان ومنتهى اذربیجان …» (مطهربن طاهر مقدسی، البدءوالتاریخ، قاهره، مکتبه الثقافه الدینیه، فصل سیزدهم، جلد چهارم، ص ۹۷)
ترجمه: «گویند معتدلترین و باصفاترین و بهترین بخشهای زمین ایرانشهر است… درازای آن میان رودخانه بلخ تا رودخانهی فرات و پهنای آن میان دریای غابسکین (مازندران) تا دریای فارس و یمن و سپس به طرف مکران و کابل و طخارستان و منتهای آذربایجان است…» (محمدبن طاهر مقدسی، آفرینش و تاریخ، ترجمه محمدرضا شفیعی کدکنی، مجلد دوم، ص ۶۱۵).
معنی «پان»
ریشهی «پان» به واژه یونانی «pâs» باز میگردد و به معنی عموم، همه، همگانی، سرتاسر، کلی و عام است و از جمله به صورت پیشوند در حوزههای مختلفی به کار برده میشود. برای مثال پانآمریکن نام خطوط هوایی سراسری آمریکا بوده است، یا پانآفریکان نام دانشگاهی است در آفریقا، یا مثلاً گفته میشود که جام ملتهای اروپا از سال ۲۰۲۰ قرار است به شکل پانیوروپیان (یعنی به میزبانی سراسری همه کشورهای اروپایی) برگزار شود و مثالهایی از این دست. چنانکه مشاهده میشود در هیچکدام از این موارد، پان نه معنی نژادی میدهد و نه معنای سیاسی، بلکه تنها پیشوندی است برای رساندن مفهوم سراسری؛ بنابراین این سخن که همهی پانها مترادف نژادپرستی هستند بیمعنا است. برخی از راه قیاس بین پانترکیسم، پانعربیسم و پانایرانیسم، حکم آن دو را به پانایرانیسم تسرّی میدهند. در حوزه مکاتب فرهنگی و احزاب سیاسی، باید آرمانها، اهداف و عملکرد هر یک از جریانات را بررسی و از پیشداوری تنها به دلیل تشابهات اسمی پرهیز کرد. محیطهای خیزش جنبشهای پان، اهداف، شکل سازمان، شیوهها و ایدئولوژیهای آنها آنقدر پراکندهاند که ارائه تعمیمهای نامعتبر دربارهی آنها تقریباً غیرممکن است(۱). برای مقایسهی ایدئولوژیها و جنبشهای گوناگون پان، نخست باید میان مکتبهای فکریای که تنها در پی یک سیاست مشترک هستند و مکتبهایی که لزوماً ماهیت ناسیونالیستی ستیزهجویانه دارند، تفاوت قائل شد(۲). پانایرانیسم چه از نظر معنای لغوی و چه از جهت مفهوم فرهنگی و سیاسی یعنی وحدت همهی مردمان ایرانیتبار. به بیان دیگر در مکتب پانایرانیسم همهی سرزمینهای ایرانی و همه مردمان ایرانیتبار از جایگاهی یکسان برخوردارند.
مکتب پانایرانیسم
برای آشنایی با نهضت و مکتب پانایرانیسم که حزب پانایرانیست بر پایهی نظریات آن شکل گرفته است، فارغ از معنای لغوی آن، باید به اهداف و نظریات مؤسسان و رهبران آن نظر افکند. پانایرانیسم نخستین بار توسط دکتر محمود افشار یزدی از ایرانشناسان و سیاستمداران تحصیلکردهی سوئیس در معنای فرهنگی به کار رفت. او که اولین بهکاربرنده و مفسر این واژه بود مینویسد: «من از پانایرانیسم منظورم آن است که ملل و اقوامی که به زبان فارسی سخن میگویند یا میگفتهاند و ساختمان بزرگ ادبیات فارسی را به مشارکت یکدیگر برپا ساخته و باز استعداد آن را دارند که بزرگتر کنند، از هم پراکنده یا نسبت به هم بیگانه نشوند»(۳). هم او میافزاید: «ما نسبت به هیچیک از نقاط خارج ایران کنونی، نظر سیاسی نداریم و علاقهای که نسبت به این نقاط ابراز میکنیم از لحاظ تاریخ و تمدن و ادبیات ماست»(۴).
مقدمهی تشکیل مکتب پانایرانیسم به وقایع مربوط به اشغال ایران در جنگ جهانی دوم باز میگردد. با تشکیل هستههای مقاومت در جریان اشغال ایران از سوی قوای روس و انگلیس و زمزمههای تجزیهی آذربایجان و کردستان با حمایت شوروی، جوانانی که در برابر وقایع پیش آمده احساس مسئولیت میکردند دور هم جمع شده و تصمیم به مقابله با متجاوزین گرفتند. این جوانان در سال ۱۳۲۶ مکتب پانایرانیسم و بعدها حزب پانایرانیست را بنیان نهادند. با نگاهی به سابقهی فعالیتهای حزب پانایرانیست که در ادامه به آن اشاره خواهد شد، عملکرد این حزب را میتوان در دفاع از تمامیت ارضی و فرهنگی ایران و حمایت از عناصر ایرانی خارج از مرزهای ایران سیاسی (همچون کردهای عراق و ترکیه و مردم بحرین) که مورد هجوم و تعدی دولتهای فاشیست و نژادپرست منطقه قرار گرفته بودند، ارزیابی کرد. اتهاماتی که از سوی گروههای چپگرا مانند حزب توده و بعدها چریکهای فدایی خلق به پانایرانیستها زده میشد بر مبانی ایدئولوژیک استوار بود که از سوی دستگاه تبلیغاتی کمونیستی شوروی صادر میشد. حکومت شوروی که زندان عقاید و افکار آزادیخواهانه و ضداستبدادی بود و از توجه مردم ایرانیتبار در ازبکستان، تاجیکستان و قفقاز به فرهنگ باستانیشان در هراس بود، بیشترین تلاش را برای بد جلوه دادن نهضت پانایرانیسم به کار برد. در سی و دومین جلد دانشنامهی شوروی، دربارهی پانایرانیسم چنین نوشته شده است: «فلسفهای است ارتجاعی و نژادی، محرکین آن ملاکین و سرمایهداران بزرگ ایرانیاند که با امپریالیستها ارتباط دارند.» تبلیغات ناشی از ترس علیه پانایرانیسم در شوروی تا جایی ادامه پیدا کرد که به گفتهی نویسندهی تاجیکستانی استاد میرزا شکورزاده، معلمان نظام آموزشی کمونیستی شوروی، هواداران پانایرانیسم را در مدارس با صفاتی چون «دیو» توصیف میکردند(۵).
همین اتهامات ساخته و پرداختهی دستگاه تبلیغاتی شوروی، عیناً توسط نمایندگان سیاسی شوروی در ایران به پانایرانیستها زده میشد و امروز نیز چنین اتهاماتی از سوی پیروان فکری آنان به نهضت پانایرانیسم نسبت داده میشود. نفر دوم حزب پانایرانیست دکتر محمدرضا عاملی تهرانی از شهر کردزبان مهاباد و نفر اول محسن پزشکپور از خرمشهر- که درصد قابل توجهی از مردم آن عربزبان بودند- وارد مجلس شدند. همچنین مهندس رضا کرمانی شهردار خرمشهر در سالهای ۱۳۴۷ تا ۱۳۴۹ که به عنوان بهترین شهردار خرمشهر نیز انتخاب شد عضو حزب پانایرانیست بود.
پرچم حزب پان ایرانیست
از مواردی که مغالطهگران از آن استفاده میکنند تا حزب پانایرانیست را حزبی نژادپرست خطاب کنند پرچم این حزب است. آنان پرچم حزب را که نشان مخالفت است در میان عوام نشان نابرابری معرفی میکنند و در تفسیر آن میگویند که مراد از این نشان، اعتقاد پانایرانیستها به نابرابری ایرانیان با سایر اقوام است. در حالی که در هیچ یک از متون مکتب پانایرانیسم چنین چیزی دیده نمیشود. نشان حزب پانایرانیست علامت مخالف، یکی از علائم ریاضی است. نشان مخالف از دو خط موازی و یک خط قاطع تشکیل شده است و در حقیقت بیان گویای استراتژی پانایرانیستها است. این نشان بسیار ساده انتخاب شده و به خوبی مفاهیم و خواستههای حزب و جنبش پانایرانیستها را بیان میکند(۶). محسن پزشکپور رهبر پیشین حزب پانایرانیست دربارهی فلسفهی این علامت گفته است: «نشان از مخالفت ما دارد با نظامات غیرملی و غیرناسیونالیستی»(۷). امیرشاپور زندنیا از اعضای حزب سومکا که از احزاب رقیب حزب پانایرانیست به شمار میرفت نیز در کتاب خاطرات خود به اینکه این علامت نشان مخالفت است و پانایرانیستها آن را برای نشان دادن مخالفت خود با نظامهای غیرملی به کار میبرند صحه گذاشته است(۸).
تصویر ۱: پرچم حزب پانایرانیست (نشانه مخالفت با نظامهای غیرملی و استبداد و استعمار)
پانایرانیسم سدی در برابر ایدئولوژیهای ضدبشری پانترکیسم و پانعربیسم
در اواخر دوران عثمانی در آناتولی که آرام آرام زمزمه فروپاشی امپراتوری عثمانی شنیده میشد، گروههایی نژادپرست در آناتولی شروع به ساختن ایدهای نژادگرایانه کردند و با تشکیل کانونها و انتشار جرایدی به تبلیغ این عقاید که هدفشان وحدت به اصطلاح «ترکنژادان» و توسعهطلبی ارضی و تصفیه این مناطق از غیر ترکان بود، پرداختند. نتیجه فعالیت آنان و نفوذ افکار و عقایدشان در میان سیاستمداران وقت عثمانی پس از چند سال آشکار شد و آن چیزی نبود جز کشتارهای وسیع یونانیان، ارمنیان، آشوریها و… تنها پیرامون نسلکشی ارمنیان توسط سیاسیون و نظامیانی که پیرو عقاید پانترکیست در اواخر دوران عثمانی بودند، در دانشنامهی حقوق بشر، از کشتار یک دوم تا دو سوم از جمعیت دست کم دو میلیون نفری ارمنیان ساکن در آناتولی سخن به میان آمده است(۹).
جعل تاریخ و هویتسازی دروغین برای موجه ساختن اهداف و عملکردها همیشه از ویژگیهای جریانات فاشیستی بوده است، پانترکیسم نیز از این قاعده مستثنا نیست. هرچند آرمینیوس وامبری (سیاح یهودی- مجاری) که در کنار لئون کاهون برای نخستین بار با نوشتن مطالبی، مسئولیت مشهور ساختن مفهوم پانترکیسم را بر عهده داشت، بعدها از نوشتههای خود تبرّی جست و پانترکیسم را یک پدیدهی خیالیِ واهی نامید(۱۰)، اما تصویر این امپراتوری خیالی را در دسترس همهی کسانی که مایل به طرفداری از آن بودند [از جمله سیاسیون و نظامیان عثمانی در آستانه فروپاشی] قرار داد(۱۱) و آنان با پر و بال دادن به این ایدهی واهی در پی تشکیل این امپراتوری خیالی که هیچگاه عینیت تاریخی نداشته، برآمدند. پانترکیستها با جعل تاریخ و ترک شمردن تمدنهای باستانی همچون سکاییان، سومریان، ایلامیها و اقوام همسایه همچون آذریها به دنبال هویتسازی برای خود بودند. آنان حتی نام سرزمین خیالی خود را نه از اساطیر مغولان و ترکان که از اساطیر ایرانیان استخراج کرده و آن را «توران» نامیدند و مردمان آن را تنها به این دلیل که در برخی متون ادبی پسین، با اتراک یکسان دانسته شده بودند، به نفع خود مصادره کردند. رنه گروسه، مستشرق فرانسوی مینویسد: «امروز میدانیم که تورانیان قدیم ترک نبودهاند، بلکه آنها هم ایرانی بودهاند که زیر بار اصلاح زردشت نرفته بودند و صحراگردی را بر شهرنشینی ترجیح داده و در سرحدات شمالی ایران شرقی دائماً در جوش و خروش بودند. ترکها و مغولها بسیار دیرتر، یعنی در اواخر عهد قدیم تاریخ اروپا و اوایل قرون وسطا پدیدار شدند»(۱۲).
واسیلی بارتولد ترکشناس شهیر نیز ضمن تصریح بر آریایی بودن تورانیان، مینویسد: «از سده ششم میلادی که ترکان به آسیای میانه راه یافتند، شباهت این دو نام سبب شد که برخی نام توران را با نام ترکان یکی بدانند، حال آنکه رابطهای میان این دو نام وجود نداشت»(۱۳).
تاریخسازی و دستدرازی پانترکیسم به میراث سایر اقوام و ملتها به جایی رسید که ولادیمیر مینورسکی مستشرق روسی دربارهی این ایدئولوژی چنین گفت: «هرجا مسائل علمی حل نشدهای در زمینه فرهنگ اقوام شرق باستان پدید آید ترکان بیدرنگ دست خود را به همانجا دراز میکنند»(۱۴).
تصویر ۲: روی جلد نشریه گرگهای خاکستری (سالهای انتشار: ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۱) با قلمرو خیالی توران و شعار نژادستیزانه در بالای آن: نژاد ترک بالاتر از هر نژادی
دعاوی جریان پانترکیسم با حساسیت نخبگان سیاسی و علمی ایران و بخصوص نخبگان آذربایجانی همراه شد. تقی ارانی، احمد کسروی، ناصح ناطق، یحیی ذکاء، عبدالعلی کارنگ، حسین کاظم زاده ایرانشهر و… از جمله کسانی بودند که در برابر تاریخسازی جریان پانترکیسم و تبلیغات صادره از آناتولی روشنگری کردند. تقیزاده دربارهی پانترکیسم مینویسد: «افرادی که به عقیده عجیب پانترکیسم اعتقاد دارند… شاید آگاه نباشند از اینکه، این عقیده عجیب و مضحکِ لزومِ احیای شاهنشاهی چنگیز و تبرئه مغول از هرگونه نقائص، و مبالغه در عدد و کمالات مفاخر تاریخی قوم ترک به حد هذیان که مبنی بر انکار تمام روایات تاریخ و تحریف حقایق مسلمه بود، بیشتر ناشی از یک کتاب قصه مانندی بود که یک یهودی فرانسوی آن را تألیف کرده و در اوایل انقلاب مشروطیت عثمانی به ترکی ترجمه شده است. عامهی مردم بدبخت عثمانی و خواص کمعمق و مفاخرجوی آنها نیز با اعتماد به اینکه آقای لئون کاهون از علما و فلاسفه و محققین بنام اروپاست، در هر موردی به حرفهای او استناد و استدلال و مبالغات او را هضم کردند»(۱۵).
هرچند با روی کار آمدن مصطفی کمال پاشا (آتاترک) و سیاستهای او در راستای کاهش تنش با همسایههای جمهوری نوپایش، از غلظت دعاوی گروههای پانترکیست در آناتولی کاسته شد، اما برخی اندیشههای گروههای پانترکیست تندرویی چون ترکهای جوان، به جمهوری نوین ترکیه راه یافت و باعث ادامه سیاستهای ترکسازی آناتولی و سرکوب و کشتار اقوام غیرترکزبان ساکن در آناتولی در دوران جمهوریت شد.
پانعربیسم نیز پیشینهای همچون پانترکیسم دارد. جدا از اینکه پانعربیسم یا اتحاد سرزمینهای عرب مانند پانترکیسم هیچگاه عینیت تاریخی نداشته است، پانعربیسم نیز در طول حیات خود سعی داشته با جعل تاریخ برای خود هویتی هرچند تصنعی دست و پا کند. جمال عبدالناصر رییس جمهور مصر که از رهبران پانعربیسم به شمار میآمد و سودای اتحاد سرزمین های عرب را در سر میپروراند، در یک تحریف آشکار و تحریکآمیز تاریخی، خلیج فارس را بر خلاف تمام اسناد تاریخی، «خلیج عربی» و خوزستان را که همواره نام تاریخی این منطقه بوده است، «عربستان» نامید. ادعاهایی که مورد استفادهی صدام حسین هم قرار گرفت و تا امروز توسط گروههای نئوبعثی و نژادپرست مسلح پانعرب تکرار میشود. جنایات پانعربیسم علیه کردها و شیعیان در عراقِ دوران صدام برای پاکسازی نژادی و مذهبی، همانند جنایات پانترکیسم در اواخر دوران عثمانی و دوران جمهوریت علیه ارمنیها و یونانیها و کردها بود.
با نگاهی به آنچه پیرامون تاریخچه و عملکرد پانترکیسم و پانعربیسم گفته شد و مقایسه آن با نظریات و عملکرد پانایرانیسم، میتوان دریافت هیچ وجه تشابهی میان پانایرانیسم با دو جریان یاد شده وجود ندارد. مردم ایران بر خلاف کشورهای تازهتأسیس چون ترکیه، عراق، عربستان یا امارات پیشینهای تاریخی در تأسیس دولت و حفظ و تجدید یگانگی دارند و به قول هگل ایرانیان نخستین قوم تاریخیاند. پانایرانیسم یا یگانگی فرهنگی و سیاسی مردمان ایرانی تحت حکومت دولتی ایرانی نیز عینیت تاریخی داشته و نشانگر این است که ایران بارها پس از تجزیهها و گسیختگیهایی که پس از حملهی اقوام بیگانه دچارش شده بود، توانست خود را بازسازی و استقلال خود را مجدد تأمین کنند. از حمله اسکندر، تا حمله اعراب و ترکتازی مغولان، پس از هر هجوم ایرانیان توانستند پس از مدتی و هر بار به روشی، یا دولتی ملی و ایرانی را تأسیس کنند یا اندیشه خود در کشورداری را بر مهاجمان تحمیل کرده و آنان را به فرهنگ ایرانی پایبند سازند. این فرآیند تاریخی هر بار و در هر دوره با یک نام شناخته شده است، زمانی پارتها علیه اشغالگران یونانی بپا خاستند، در دوره ای نهضت شعوبیه پرچم احیای ایرانشهر را بر دوش گرفت، در دورهای سربداران به مبارزه با اشغالگران مغول پرداختند و… اندیشمندان و مورخان با وجود اتفاق نظر بر وجود این فرآیند تاریخی، گاه نامهای متفاوتی بر آن گذاشتهاند. بابک امیرخسروی در کتاب خود «دولت در ایران» از اصطلاح «مارپیچ پیوستگی- گسیختگی- پیوستگی» برای روند پرتکرار احیای ایرانشهر در بازههای مختلف زمانی و پس از فروپاشیهای متعدد بهره جسته است. وی مینویسد: «مارپیچ پیوستگی- گسیختگی- پیوستگی، بیان سرنوشت پرتلاطم و پرافت و خیز و شگفتآور ما ایرانیان پس از سلطهی تازیان بر این مرز و بوم، تا همین اواخر است… بدیهی است که هیچ عاملی جز برتری چشمگیر فرهنگ و تمدن شهرنشینی ایرانیان بر مهاجمان بیگانه و فرمانروایان تازی و ترکتبار و مغول، که شمشیر حکومت در دستشان بود، نمیتوانست به این اندازه موجب شیفتگی آنها نسبت به تمدن و فرهنگ ایرانی بشود و برخی از آنان را به مبلغان و مروجان زبان و فرهنگ ایرانی مبدل سازد. بیگمان در پیروزی روند پیوستگی- گسیختگی- پیوستگی در تاریخ ایران، نبرد «که بر که»ی برخاسته از تقابل فرهنگها و تمدنها، و غلبه نهایی فرهنگ برتر بر فرهنگ پستتر، نقش مهمی در استمرار پیوستگی تاریخی ایرانیان و غلبه بر گسستهای پیدرپی داشت که همواره با هجوم بیگانگان رخ میداد»(۱۶).
اندیشه احیای ایرانشهر پس از دورهی اسلامی همواره در میان ایرانیان وجود داشته و حتی در ظهور سلسلههایی چون صفویه و سنت تاریخنویسی این ادوار مشهود است. در تاریخ «عالمآرای عباسی» نوشتهی اسکندربیگ ترکمان (کاتب دربار شاه عباس صفوی) از نتایج جلوس شاه عباس بر تخت پادشاهی، «طراوت تازه و نکهت بیاندازه یافتن و نضارت و خرمی از سرگرفتن» ایرانی است که از آن در این اثر به عنوان «خلاصهی ربع مسکون و بهترین عرصهی جهان» یاد شده است(۱۷). در کتاب مهم «مختصر مفید» نوشته محمد مفید مستوفی بافقی که در همان عصر صفوی تألیف شده و به گفتهی ایرج افشار تنها کتاب مستقل در موضوع جغرافیا در عهد صفوی است، نویسنده پس از نقل داستان فریدون و فرزندان او، پیرامون ایرج و ایرانشهر و حدود آن چنین نوشته است: «بعد از این مقال ایرانشهر که عبارت از کنار آب فرات است تا شط جیحون و وسط معموره و خوشترین و بهترین مواضع گیتی که واسطه عقد دنیاست به ایرج که اعقل و ارشد اولادش بود و به صفات حمیده و سمات پسندیده آراسته و به زیور عقل و فراست موصوف و به علو همت و وفور جود و سخاوت مشهور و معروف گشته بود نامزد فرمود…»(۱۸)
نهضت پانایرانیسم به دنبال نزدیک ساختن مردمان ایرانیتبار و توسعه روابط میان مناطق مختلف جغرافیای فرهنگ ایرانی در منطقه است. جغرافیایی فرهنگی که چه در دوران پیش از اسلام و چه پس از آن ایرانشهر نامیده می شد. امروز نیز بسیاری از عبارت «ایران بزرگ فرهنگی» برای اشاره به این مناطق و مردمان ساکن در آن استفاده میکنند. مردمانی که فرهنگ، تاریخ و سرنوشتی مشترک دارند و سدهها در کنار یکدیگر و با همکاری هم دولتهایی ایرانی تشکیل داده و در برابر تهاجمات خارجی ایستادگی کردهاند و اکنون به هر دلیلی در جدایی از هم زندگی میکنند، ولی با وجود جداییهای سیاسی از یکدیگر، همچنان اشتراکاتشان بسیار بیشتر از تفاوتهایشان است بطوری که خاورشناسان و ایرانشناسانی چون رنه گروسه فرانسوی از اصطلاح «ایران خارجی» برای نامیدن مناطقی که با وجود جدایی از ایران سیاسی، مردمانی با فرهنگ و تبار ایرانی در آنجا زندگی میکنند، استفاده کردهاند(۱۹).
اهداف و آرمانهای پانایرانیسم
پانایرانیستها برخلاف پانترکیستها و پانعربیستها که با توسل به جعل و تحریف تاریخ قصد دارند با وجههسازی جنایات خود را بپوشانند، تکیهشان بر نظم تاریخی موجود در جغرافیای فلات ایران و حفظ سنت ادبی و فرهنگی این ناحیه است. آذربایجان مثال خوبی برای درک این موضوع است. هرچند این ناحیه در شمال غربی ایران زبان محلیاش پس از دوران اسلامی دستخوش تغییراتی شد، اما زبان شعر و کتابت در آن با وجود خلق آثاری البته محدود به زبانهای محلی (زبان پهلوی تا قرن دهم هجری و زبان ترکی آذری در دوره معاصر) همواره یا عربی بود (در قرون اولیه اسلامی) یا فارسی. به بیان دیگر زبان کتابت و شعر در این ناحیه تفاوتی با سایر نقاط ایران نداشت که این نشانگر پیوستگی فرهنگی و سیاسی آذربایجان با سایر نقاط ایران با وجود تحولات سیاسی و تاریخی است و مواضع پانایرانیستها پیرامون آذربایجان شکل گرفته بر پایه همین واقعیات عینی و تاریخی است. این موضوع دربارهی سایر نقاط ایران نیز صادق است.
در زمان تجزیه بحرین حزب پانایرانیست پرچمدار مخالفت با تجزیه این جزیرهی ایرانی بود و نطق رهبر این حزب در محکومیت و استیضاح دولت هویدا هنوز یکی از تأثیرگذارترین سخنرانیهای ملی در ایران معاصر است. در زمانی که دولت فاشیستی بعث عراق مشغول لشکرکشی به مناطق کردنشین بود، جراید حزب پانایرانیست جنایات دولت جمهوری عراق را در نشریات خود بازتاب میدادند. حتی از سوی دفتر مرکزی حزب پان ایرانیست نامههایی به اوتانت دبیرکل وقت سازمان ملل متحد در محکومیت جنایات حکومت پانعرب و بعثی جمهوری عراق فرستاده شد که به اقدامات حکومت عراق علیه کردها و نقض حقوق انسانی آنها اشاره شده بود(۲۰). حمایت پانایرانیستها از همتباران کرد در عراق تا جایی پیش رفت که نمایندگان پارت دموکرات کردستان عراق در پنجمین کنگره حزب پانایرانیست، این پارت را برادر حزب پانایرانیست اعلام کردند و حتی رهبر این پارت ملامصطفی بارزانی در پیامی به پنجمین کنگره حزب پانایرانیست از حمایتهای این حزب تجلیل کرد: «… شما (محسن پزشکپور) و حزب پر افتخار و روزنامه زرین برگ خاک و خون نه تنها در سخت ترین شرایط از رستاخیز آزادیطلب ما موثرترین و شدیدترین پشتیبانی ها را نمودهاید، بلکه در هر فرصت افتخارات تاریخی و نژاد ما را چون حماسهای بزرگ بازگو نمودید. پس بجاست که ما و شما، به خود ببالیم و چونان گذشته دست در دست هم در راه آزادگی نژاد و نیاخاک خود و در هم شکستن توطئههای استعماری شوونیستها، نبردی همآهنگ را دنبال کنیم… در خاتمه دست شما برادر عزیز و دگر رهبران گرامی حزب شما و همه رزمندگان سنگر گرفته در حزب پانایرانیست را صمیمانه میفشارم و در آینده نیز به کمکهای معنوی و گرمی بخش شما امیدوار و سربلند میباشم و باردیگر درودهای آرینها را از سوی خود و رستاخیز آزادگیبخش کردهای این سوی مرز و مکتب سیاسی و کمیته مرکزی پارت دموکرات کردستان عراق به سوی کنگره پنجم حزب برادر پانایرانیست میفرستم»(۲۱).
با امضای قرارداد الجزایر میان ایران و عراق، حزب پانایرانیست با این قرارداد که مطابق آن حکومت ایران حمایت نظامی و مادی خود از کردهای عراق را قطع میکرد، مخالفت کرده و همچنان به پشتیبانی کردهای عراق پرداختند.
فعالیتهای پانایرانیستها پس از انقلاب ۵۷ نیز با وجود به وجود آمدن محدودیتها با روی کار آمدن حکومتی انترناسیونال و ضدملی که آرمانهای واهی یکپارچگی امت اسلام را جایگزین ارزشهای ملی، تاریخی و فرهنگی ایرانیان کرد، ادامه یافته و کوششهای آنها به حفظ تمامیت ارضی ایران و فرهنگ و ارزشهای ایرانیان و توسعه روابط با کشورهای دارای مردمانی ایرانیتبار متمرکز بوده است. تجمع در برابر سفارت امارات در اعتراض به جعل نام تاریخی خلیج فارس، دو تجمع در مقابل دفتر سازمان ملل در تهران در اعتراض به سکوت جوامع بینالمللی در برابر جنایات داعش و گروههای اسلامگرا علیه کردهای سوریه و عراق با وجود تهدید و بازداشت رهبران سازمان جوانان این حزب از جملهی این اقدامات بوده است. تشریح قراردادهای برجام، کنوانسیون رژیم حقوقی دریای مازندران و نقصها و عواقب جبران ناپذیر چنین قراردادهایی از دیگر فعالیتهای پانایرانیستها در سالهای اخیر بوده است. پانایرانیستها چنانکه بارها اظهار داشتهاند به دنبال نزدیکتر کردن روابط با کشورهای حوزه تمدنی ایران و تشکیل اتحادیهای مانند آنچه در اروپا میان کشورهای اروپایی ایجاد شده، هستند؛ با این تفاوت که ایجاد چنین اتحادیهای میان کشورهای حوزه تمدنی ایران با توجه به مبدأ تاریخی و اشتراکات فرهنگی و زبانی در این حوزه بسیار آسانتر، واقعبینانهتر و دست یافتنیتر از نمونه اروپایی آن خواهد بود تا بتواند منافع مردمان این منطقه و حیات فرهنگی آنان را از تعدی ایدئولوژیهای نژادستیز و خودکامهای چون پانعربیسم و پانترکیسم که سابقه نسلکشیهایشان در قرن بیستم ثبت تاریخ است، حراست کند. هر چند با روی کار آمدن جمهوری اسلامی ارزشهای ملی و فرهنگی ایرانیان از سوی هیأت حاکمه تضعیف شد اما نه تنها تلاش برای حفظ و احیای فرهنگ ایرانی متوقف نشد بلکه در سالهای اخیر حتی نشانههایی از اوج گرفتن ارزشهای ملی در ایران را میتوان مشاهده کرد. شاید به همین جهت باشد که در ماههای اخیر زمزمههایی از درون حکومت جمهوری اسلامی شنیده میشود که نظام قصد دارد بر خلاف رویهاش در چهار دهه گذشته، بعد از به بنبست رسیدن در عرصههای مختلف سیاست داخلی و خارجی، اقتصادی و اجتماعی با دست گذاشتن بر ملیت ایرانی و خرج کردن از ارزشهای ملی، تاریخی و فرهنگی ایرانیان، خود را از پرتگاه نجات دهد و با این حربه مشروعیتی تازه برای خود بین مردم ایران دست و پا کند.
شاید سخنرانی دکتر حسن انوری استاد آذربایجانی فرهنگستان زبان فارسی در سال ۹۲ بتواند آمال و آرمانهای فرهنگی و سیاسی پانایرانیستها را بیان کند. به این جهت یادداشت خود را با ذکر بخشهایی از سخنرانی ایشان به پایان میبرم. حسن انوری در این سخنرانی بعد از اشاره به وسعت فرهنگی ایران (که آن را جهان ایرانی نامیده) و ارائه شواهدی از آن از میان آثار کهن ادبیات فارسی، گفت: «کسانی که جهان ایرانی را با مرزهای جغرافیایی ایران فعلی یکی میگیرند، نهتنها به خود، به تاریخ هم جفا میکنند و افزایش خلط مباحث تاریخی را باعث میشوند. ما به این دوستان آنچنان نگاه نمیکنیم تا کسانی که نام خلیج فارس را بنا به اغراض سیاسی دگرگون میسازند، بلکه عمل اینان را بیشتر از سر ناآگاهی تاریخی میدانیم. به هر حال، باید توضیح دهیم که ایران، امروزه دو مفهوم دارد: یکی ایران محصور در درون جغرافیای سیاسی فعلی است و دیگر جهان ایرانی که خوشبختانه دانشمندان از رشتههای علمی به ویژه زبانشناسان حدود واژه را نگاه میدارند و مثلاً از اطلاق نام ایرانی به زبانهای سُغدی، سکایی، خوارزمی، آسی، پشتو و غیره که امروزه در خارج از حوزه جغرافیای فعلی ایران است ابا نمیکنند. درواقع این زبانها به جهان ایرانی تعلق دارند. همچنانکه نمیتوان زبان خوارزمی را- به مناسبت آنکه امروزه ترکان بر آن منطقه سلطه دارند- از زبانهای ترکی دانست، مسعود سعد سلمان را هم نمیتوان یک شاعر پاکستانی نامید یا رودکی را به بهانه اینکه اهل سمرقند بوده و سمرقند امروزه جزء ازبکستان است، شاعر ازبکی گفت؛ یا مانی را که به صِرف اینکه در بابِل متولد شده و بابِل امروزه جزء عراق است، او را پیغمبر عراقی نامید. جهان ایرانی در روزگاران گذشته از نظر جغرافیایی و سیاسی و فرهنگی یک سرزمین به شمار میرفته و امروزه پارهپاره شده و هر پارهای به نامی نامیده شده است. ولی سخن این است که نام امروزی را نمیتوان بر تاریخ تحمیل کرد. این مسئلهای عاطفی و احساسی نیست، بلکه موضوعی علمی است این سخن را اولاً در پاسخ کسانی نوشتم که بر استاد ذبیحالله صفا ایراد میگیرند که چرا رودکی و امثال رودکی را در کتاب خود آورده. [آنهایی که میگویند] رودکی که ایرانی نیست. رودکی را باید در کتابی آورد که نامش باشد تاریخ ادبیات در ازبکستان! و ثانیاً در پاسخ کسانی چون آن نیکمرد افغانی که در زمان رضاشاه پهلوی، وقتی وزارت خارجه ایران نام پرشیا را در خارج از ایران، به ایران تبدیل کرد، اعتراض کرد که ایران ما هستیم، شما چرا اسمتان را تغییر میدهید. نیکمرد افغانی در واقع درست گفته، وقتی محمود غزنوی شاه ایران و عنصری و فرخی و… ایرانی باشند سرزمین آنها چرا نباید ایران نامیده شود. اگر اسامی را به اغراض سیاسی نیالوده بودند، قسمت علیای رود ارس هم الآن «اران» بود نه آذربایجان. از سال ۱۹۲۲ میلادی، در این هشتاد اخیر، این اسم جعلی را بر آن سرزمین تحمیل کردند. آذربایجان، قسمت سفلای رود ارس است و بوده است و خواهد بود که یادگار آتورپتگان، سردار نامدار هخامنشی است. و این نکته هم گفتنی است که نیاکان ارانی هم ایرانی بودهاند و خود را ایرانی میدانستهاند، چنانکه در شعر منقول از قطران و خاقانی دیدیم، و لفظ اران خود با ایران همریشه است… جفایی که در دوران حکومت شوروی بر ازبکستان و تاجیکستان رفت دوسویه بود؛ هم از طرفداران زبان ترکی بود و هم از سوی روسها. در شهر بخارا که روزی رودکی سمرقندی، آدمالشعرای شعر فارسی، قصاید غرای خود را به زبان فارسی در دربار سامانی میخواند، کار به جایی رسید که برای کسانی که به زبان فارسی سخن میگفتند جریمه تعیین کردند و بدتر از این، اینکه خط را ابتدا در سال ۱۹۲۹ به لاتین و در سال ۱۹۴۰ به روسی تغییر دادند و باعث آمدند که نسل جدید به کلی از نسل قدیم و از فرهنگ قدیم بریده شود و امکان آشنایی با فرهنگ و میراث نیاکان از میان برداشته شود و نتیجه آن شد که ایرانی با ایرانی (به مفهوم آنکه در جهان ایرانی زندگی میکنند نه در محدوده جغرافیای سیاسی فعلی) و هم به مفهوم از جدید با قدیم با هم بیگانه شوند. شصت سال پیش از این استاد دکتر پرویز ناتل خانلری مقالهای در مجله سخن (فروردینماه ۱۳۳۲) با عنوان «همسایگان ناشناس» نوشت و از این درد نالید و آنجا گفت: «زمانی بود که میان ایران و افغانستان و آسیای مرکزی جدایی نبود، پیشهور هنرمند اصفهانی در غزنین و سمرقند کاخها میساخت و نقاش تبریزی در هرات هنر میفروخت…» و غرض از این نقل آن است که بگوییم امروز دیگر آن شصت سال پیش نیست که فقط گله و شکایت کنیم و دست روی دست بگذاریم. نیروی قهر شوروی از میان رفته است و از سوی دیگر فناوری باعث شده است که ارتباطات گسترش پیدا کند و اگر قصوری هست نتیجه نابخردی خود ماست. امروز، روز پیدا کردن همدیگر است. ایرانی (در مفهوم شهروند جهان ایرانی) باید ایرانی را پیدا کند و این پیدا کردن و آشنا شدن کار فرهنگی میخواهد. کار سیاسی هم میخواهد» (۲۲).
منابع:
۱. F. kazemzadeh, Pan movements, International Encyclopedia of Social Science, XI: 1968, p.366
۲. جیکوب لاندو، پانترکیسم یک قرن در تکاپوی الحاقگری، ترجمه حمید احمدی، نشر نی، چاپ دوم ۱۳۸۶، ص۲۹۲
۳. محمود افشار یزدی، دوره یا جلد سوم مجله آینده، مقاله قلمرو زبان فارسی
۴. همان
۵. هوشنگ طالع، تاریخچه مکتب پانایرانیسم، انتشارات سمرقند، چاپ دوم ۱۳۹۱، ص۲
۶. علی اکبر رزمجو، همان، ص۹۲
۷. همان، ص۹۳
۸. خاطرات امیرشاپور زندنیا، ایران فرزند، نشر نامک، چاپ اول ۱۳۹۵، ص۲۷
۹. Encyclopedia of Human Rights: Vol. 1, edited by David P. Forsythe, oxford university press, 2009, p. 98
۱۰. Arminius Vambery, western culture in eastern lands, 1906, p. 348
۱۱. جیکوب لاندو، همان، ص۲۱-۲۲
۱۲. رنه گروسه و جمعی از خاورشناسان فرانسوی، تمدن ایرانی، ترجمه عیسی بهنام، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ پنجم ۱۳۹۲، ص۳۵۱
۱۳. عنایتالله رضا، آذربایجان و اران، نشر هزار، چاپ سوم، صص ۱۰۵- ۱۰۶
۱۴. همان، ص۱۱۶
۱۵. سیدحسن تقی زاده، رشد اجتماعی و وسائل حصول آن در مملکت ما، مجله تعلیم و تربیت، شماره ۷ و ۸، ۱۳۰۶
۱۶. بابک امیرخسروی، دولت در ایران، نقدی بر نظریه شیوه تولید آسیایی مارکس، نشر اختران، چاپ اول ۱۳۹۷، ص۲۹-۳۰
۱۷. اسکندربیگ ترکمان، عالمآرای عباسی، انتشارات امیرکبیر، چاپ پنجم ۱۳۹۲، جلد دوم، ص۲۷۸
۱۸. محمدمفید مستوفی بافقی، مختصر مفید، به کوشش ایرج افشار و محمدرضا ابوئی مهریزی، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، چاپ دوم ۱۳۹۶، ص۱۸
۱۹. رنه گروسه، همان، ص۱۴
۲۰. هوشنگ طالع، قرارداد الجزایر و پی آمدهای آن، انتشارات سمرقند، چاپ اول ۱۳۸۹، ص۶۶
۲۱. روزنامه خاک و خون، شماره۲۴۶
۲۲. حسن انوری، ایران و جهان ایرانی، ماهنامه بخارا، شماره ۹۴، ص۱۲
نظرات