خانه » تازه ها, مقالات » افسانه ی رشد اقتصادی درایران

افسانه ی رشد اقتصادی درایران

ازدکتر ن. واحدی

خلاصه ی سخن :
در “درآمد” به نوشته ی آقای دکترمحسن رنانی دانشیاراقتصاد دانشگاه اصفهان اشاره میشود که ضمن انتقاد از سیاستهای اقتصادی کشور و تحسین ازانتخابات دوره ی یازدهم ایران میخواهند با قیاسی مع الفارق دشواری اقتصاد ایران را نمایش داده و نسخه ای برای اصلاح آن در اختیار دولت آقای روحانی قرار بدهند.
در بخش “افسانه ی رشداقتصادی” در برخوردی علمی نشان داده میشود که اقتصاد و رشد یعنی چه و دشواریهای اقتصادی چرا در کشور وجود دارند و چرا برای آنها راه حلّی هم موجود نیست. بعلاوه درک دولتمندان ایران از اقتصاد فقط برگرداندن دولارهای نفتی به کشور و با آن چپاول ثروتهای ملّی است.

 

140521111448_money_laundering

 

درآمد :
چندی است کسانی و یا گروههائی بیرون از کشور در رسانه های گروهی حضور می یابند و با بحثهای علمی- انتقادی درباره ی مسائل سیاسی و اقتصادی ایران سعی دارند گره کور پراکندگی و فعالیتهای سیاسی اپوزیسیون را بگشایند و بآن رونق دهند. تا چه اندازه این گفتگو ها علمی است خودش جای تردید دارد. اما تا بحال، یعنی پس از گذشت هفته ها، تصدیق و یا تردید به این مطالب مورد پرسش کسی قرار نگرفته است. اخیرأ یکی از دوستانم آقای داریوش مجلسی ازهلند برایم سخنرانی آقای دکترمحسن رنانی دانشیاراقتصاد دانشگاه اصفهان را فرستاد که مربوط به نشست بنیاد باران همان شهر در اسفند ماه ۹۲ می باشد. متن این سخنرانی که از تارنمای سازمان جوانان حزب پان ایرانیست برگرفته شده تحلیلی انتقادی از شرایط اقتصادی ایران است. این تحلیل که فکر میکنم انگیزه ی گفتگوهای علمی یادشده در این مقاله است درعین حال که گوی سبقت را از تحلیلگران اقتصادی برون مرز می رباید خود دچار همان ضعف در توجیه مسائل و گرفتاریهای اقتصادی ایست که همکاران ایشان در بیرون از کشور بدان مبتلا هستند. چه آقای رنانی در انبوه پولی که در ایران هرز می چرخد و یا باد کرده است چنان غرق است که علم اقتصاد و پایه های ریاضی آن را نمی تواند به بیند.

دراین سخنرانی ابتدا آقای دکتر رنانی با توسل به تمثیل “سیاه چاله ” و افق رویدادی آن سعی میکند وضعیت شهر تهران و حالت جامعه را قبل از انتخاب آقای روحانی رئیس جمهور فعلی ایران برای شنوندگان تشریح نماید. متأسفانه مدل ” سیاه چاله” مدلی نیست که بتواند همه ی جنبه های مختلف موضوع اقتصاد و شهر بدقواره ی تهران را که خودش ناشی از اقتصاد چپاول گرایران است توجیه نماید. از این گذشته بایستی پذیرفت این گونه شهرسازی و اقتصاد بواقع انعکاس تلاطم وضعیت دنیائی است که میان سنت و مدرنیته گرفتار می باشد. افزون براین نظرات دیگری را که آقای محسن رنانی در سخنرانی خویش ارائه میدهد متضاد با نظریه های مدرن امروزی ازجمله نظر “دانیل کهنمان و ورنون اسمیت” است که در سال ۲۰۰۲ مفتخر به جایزه ی نوبل در رشته ی اقتصاد شده اند.

از سوی دیگر سخن رنانی درباره ی “تکینگی اقتصادی” یا بقول خودش سینگولاریتی اقتصادی در ایران مطلبی است که به زندگی روزانه ی مردم مربوط میشود و لاجرم میبایستی آنچه بیان میگردد قابل درک عامه نیز باشد. اما اگر کسی برای این مسئله ی ساده، با دارا بودن مدلهای قابل فهم فیزیکی مختلف، به آسمان مراجعه میکند بی شک میخواهد موضوعی را در گفتار خود پنهان بدارد. چه مثال” سیاه چاله” نه تنها قیاس مع الفارق است، زیرا مسئله ی مهار شهرسازی و مهار سیستم اقتصادی درآن نمیگنجد، نه تنها این قیاس نمیتواند مقبول خاطر آقای”روحانی” رئیس جمهور ولایت فقیه قرار بگیرد، زیرا این مثال در تضاد با جهان بینی اسلامی یعنی امر “آفرینش” دنیاست، بلکه فهم عمومی نیز با آن دشواری دارد.

این پنهانکاری را شنونده و یا خواننده با اندکی مکث و تأمل در نوشته ی منتشر شده در تارنمای پان ایرانیستها ملاحظه میکند. به ویژه هنگامیکه سخن جناب دکتر رنانی به انتخابات یازدهم و پدیده ی «رویدادگی» معطوف میشود. واژه ی رویدادگی ولی در این بخش معنی دیگری پیدا میکند و به مصداق کاتاسترف که از” نظریه کائوس” گرفته شد بکار میرود. ایشان در این مورد مینویسند :
” نظریه سیستم‌های آشوبناک می‌گوید بعضی از رفتارهای سیستم‌های طبیعی و اجتماعی ادامه روندهای سابقشان نیستند و یکباره از یک روند به یک روند دیگر که ممکن است کاملا مخالف روند قبلی باشد پرش می‌کنند”.
واژه کائوس (در فرازبالا: آشوبناک) را بزبان فارسی در علوم طیبعی “پریشیدگی” گفته اند چرا که با ادبیات فارسی خوانائی دارد. به حافظ شیراز گوش کنیم :
روز اول که سر زلف تو دیدم گفتم
که پریشانی این سلسله را آخر نیست
ملاحظه میشود که اگر ایشان بجای کاتاسترف از واژه ی پریشیده یا پریشیدگی استفاده میکردند شنونده مسئله را بهتر می فهمید. من که از بیان نظریه ی “آشوبناک” ایشان چیزی نفهمیدم. اگر شنونده ها هم دراین مورد از ایشان پرسشی نکرده باشند آنوقت باید گفت که وضعیت اجتماعی ایران از نظر معنوی بسیارآشفته تر از آن است که ما در بیرون ازکشور حدس می زنیم.
اما این سخنران در حقیقت هدف دیگری را دنبال میکند. اومیخواهد بگوید : “قبل از انتخابات مردم در فاز رویدادگی بودند. ولی ناگهان با یک حرکت کوچک یک مرتبه امیدوار شدند که شاید بتوان کاری کرد. پس به صندوق رأی هجوم بردند و انرژی عظیمی را ایجادکردند که توانست حرکت اقتصاد ایران به سوی سقوط را متوقف و فضای نشاط و امید تولید کند”

.۱ Foundations of Behavioral and Experimental Economics:
Daniel Kahneman and Vernon Smith

پس ملاحظه میشود حدس من درست ازآب درآمد. به ویژه که امروز مقاله ای از ایشان زیر عنوان ” انصراف از یارانه” دریافت داشتم که در ادامه ی پیشنهادات اصلاحی به دولت آقای روحانی درمتن سخنرانی نشست بنیاد باران است. بدین معنی که ایشان اکنون میگویند :
“اصولا نظام سیاسی اقتصادی ایران چنان دچار کهولت و فرسودگی شده است و چنان سطح آنتروپی در آن رو به افزایش است که اصولا انتظار تولید توسعه از درون چنین ساختاری بیهوده است. ما به جای برنامه ریزی برای توسعه باید دنبال تهیه مقدمات توسعه باشیم و در واقع چنان سیاست گذاری کنیم که مثلا در ده سال آینده به نقطه ای برسیم که به آن «سال صفر توسعه « می گوییم. یعنی مقدمات ضروری و پیش شرط های الزامی افتادن در مسیر توسعه مهیا شده باشد – این که پس از آن چقدر طول می کشد تا توسعه بیابیم بحث دیگری است”

تعجب آور است که افرادی میآیند و صغری و کبری دروغین علمی می چینند برای اینکه دولت آقای روحانی و برنامه های وی را مورد حمایت قرار دهند. رنانی از یکسو توسعه از درون این سیستم فرسوده ی اقتصادی را بیهوده میداند و از سوی دیگرمیخواهد از درون همین نظام مقدمات توسعه را در ده سال فراهم آورد و بعد آن را به امان خدا بسپارد. فراز «بزک نمیر بهار میاد خربزه با خیار میاد» پاسخ مردم درخیانهای شهرهای ایران به ایشان است. درحالیکه این مقاله سعی دارد پاسخ دیگری در تناسب با موضوع “ازدیاد آنتروپی” و قانون بقاء انرژی به ایشان بدهد.
افسانه ی رشد اقتصادی :
آقای دکتر رنانی میگویند : “در بُعد اقتصادی، یک مساله این است که با سیاست‌های مرسوم اقتصادی، امکان تحرک اقتصاد ایران وجود ندارد”
اما در برابراین ادعا همکاران ایشان، در برخوردی به اصطلاح علمی در رسانه های گروهی خارج از کشور، اجرای همین سیاستهای مرسوم را در برنامه ی کار آبادانی کشور پس از سقوط رژیم جمهوری اسلامی گنجانیده اند. پس حق این است که ابتدا این تناقض برای مردم حلّ بشود. اتفاقأ در مقابله با این گونه تناقضهاست که اپوزیسیون ملّی بایستی توانائی و دانائی سیاسی – اقتصادی – اجتماعی خود را به نمایش بگذارد تا بر مردم بدیل بودنش در برابر حاکمیت ولایت فقیه محرز گردد.

به هرحال مسئله این نیست که کسانی بیآیند و اعلام بکنند اقتصاد کشورغیرقابل کنترل شده یا با ضرایبی قابل مهار است. بلکه پرسش این باید بشد که کی و تحت چه شرایطی اصلأ سیستم اقتصادی یک مملکت قابل کنترل است؟ این ادعا ولی الزامأ به یک تئوری نیازمند است.
آقای رنانی میگوید : “نقدینگی از حدود ۷۰ هزار میلیارد تومان، به بالای ۵۰۰ هزار میلیارد تومان بالا رفته است. چنین نقدینگی عظیمی در این هشت سال به عنوان سوخت زیر دیگ اقتصاد ایران قرار داده شده است”

پس ایشان میدانند که اقتصاد با ترمودینامیک معادل است. یعنی آنچه زیر دیگ اقتصاد میسوزد(پول) نه تنها رورسیبل، بازگشتنی، است بلکه حرکت اقتصادی را نیزتأمین میکند. یعنی، درمقایسه با دیگ آبی که بر روی اجاق است، گرمای حاصله از سوختن (انرژی آزاد) از سرچشمه ی خود با درجه ی حرارت زیاد به سطوح بالای دیگ آب که درجه ی حرارت کمتری دارند جریان می یابد(اصل دوّم ترمودینامیک). این جریان هرچه سوخت تندتر و یا طولانی تر بشود آب موجود در دیک را سریع تر و سریع تر از حالت تعادل ترمو دینامیکی خود دور میکند تا جائیکه ناگهان پس از یک دور کوتاه پریشانی به قلقل میافتد.

این وضعیت در اقتصاد یعنی اگر بانک مرکزی پول چاپ بکند و یا به شکلی پولهای مردم را جمع بکند تا در اختیار کارفرمایان و سرمایه گذاران و دولت قرار بدهد مادامیکه این جریان مالی آهسته صورت میگیرد و سیستم اقتصادی مملکت زیاد از حالت تعادل خودش دور نیست میتوان با ضرایب مهار اقتصادی از جمله بهره ی بانکی و یا نقدینگی و یا پائین آوردن ارزش پول ملّی که همه جزء شرایط جانبی اقتصاد هستند براوضاع بازار مالی و اقتصادی مسلط بود. اما هنگامیکه بازار پولی و بانکی در حوالی قلقل کردن است دیگر این ضرایب کارائی ندارند.

با این حال، دشواری اقتصادی ایران ولی تنها این نیست که اقتصاد کشور بسیار دور از حالت تعادل ترمودینامیکی خویش است. بلکه درایران بیش از یک قرن است که مسئله ی رشد و انرژی و رابطه ی آنها به درستی درک نشده است. زیرا از این نا آگاهی عده ای به ویژه امروز سوء استفاده کرده و در بازی با این ضرایب تنظیم اقتصاد به نفع خویش ثروت اندوزی نموده اند.
قبل از آشکار کردن این سوء استفاده بایستی به یک اصل مهّم توجه بشود : رژیمی که با جمع مالیات، عوارض شهری، درآمدهای گمرکی و خدمات عمومی در محدوده ی سلطه ی خویش نتواند بودجه ی دولت خود را فراهم آورد دولتش دست نشانده، طرز کارجوامع اش عقب مانده، مردمش فقیر و بی تأمین و سرزمینش مستعمره است.
مسئله رشد اقتصادی که نقل و نبات محافل ایران شده است در برنامه ی دراز مدّت دولت آقای روحانی نقش محوری دارد. ازنهاد این برنامه ولی پیداست که رشد اقتصادی برای دولتی که متکی به دین عقلانی و رحمانی است مقصودی نهائی نیست بلکه مقصود نظام از رشد چیز دیگری است که الزامأ در بحثی علمی قابل رؤیت میشود.

کلام رشد که حدود یک قرن از تولّدش میگذرد به معنی شتاب دادن به زمان است. این شتاب ولی توسعه ی مکانی لازم دارد. بعنوان مثال از خود به پرسید چرا ناتو میخواهد تا پشت دیوار چین حضور داشته باشد؟ چرا باید دریا ها و اقیانوسها را غرب با کشتی های جنگی امن و مطمئن سازد؟ چرا دولار لازم است پول بین المللی بحساب آید؟ چرا اطلاعات اهمیت دارد و بخاطر کسب آن این هم سفینه ساخته شده است؟ بلی، اینها همه بخاطر توسعه ی مکانی در پاسخ به شتاب زمانی است. برای این است که تولید بتواند در اقصی نقاط جهان مطمئن بفروش برسد. چنین رشدی که به شدّت به انرژی و شکل تولید و توزیع آن نیاز دارد در ایران به غیر از یک دوره ی بسیار کوتاهی در دوران سلطنت پهلویها، وجود نداشته است و نمیتواند بوجود بیآید.

قدرمسلم این است که اقتصاد بدون داشتن یک تئوری کلّی و توانا به توجیه واقعیتهای اقتصادی امروز نمیتواند برخود استوار باشد و موضوع رشد و انرژی را خردمندانه حلّ کند. کاریکه علوم طبیعی با موفقیت انجام داده است. یعنی اگر درآنجا تئوری جاذبه وجود نداشت آدمی هرگز سفینه نمی ساخت تا به کیهان مسافرت بکند. یا چنانچه تئوری انفورماسیون و نظریه ی فوتو الکتریک آلبرت انشتین نبود مخابرات مدرن، هدایت از راه دور و عکاسی الکترونیک ممکن نمی شد. به این دلیل بررسی مسائل اقتصادی بدون توجه به علوم طبیعی ممکن نیست. عملأ طبیعت اقتصاد چیزی متناظر با انرژی ناب است. دکتررنانی نیز هنگامیکه از نقدینگی بعنوان “سوخت زیر دیگ اقتصاد” سخن میگوید بر این تناظر صحّه میگذارد. لذا باید به اصول انرژی در اقتصاد نیز بطور علمی توجه داشت.

جالب اینجاست که انرژی ایکه آدمی دراختیار دارد دارای دوبخش است. یکی انرژی مادّی و دیگری انرژی اجتماعی است. انرژی مادّی ارزشی است که در مواد خام نهفته است( مانند نفت و گاز و ذغال سنگ موجود در دل زمین و غیره) درحالیکه انرژی اجتماعی همانا اندیشه ها، ایده ها و مقاصدی است که در ذهن هر انسان و سازمانی در جهت بهبود زندگانی در این دنیا بوجود میآید. چه بهمان اندازه که انرژی خام میتواند پس از پالایش برای ایجاد حرکت بکار رود، انرژی نیز اجتماعی میتواند پس از عبور از غربال خرد با امرسازماندهی جنبش زا باشد. این انرژی را اقتصاد دان هیچگاه به این صورت نمی بینند. انسان ولی در کارتولید به هردوگونه ی انرژی خام نیاز دارد. این نیازخودبخود میان این دو گونه انرژی رابطه ای تصاعدی برقرار میسازد.

اکنون معلوم میشود چرا ارزش موادخام نسبت به فرآورده های انسان پائین تر است. چرا کشورهای صنعتی و تولید گر در برابر کشورهای مصرف کننده عقب مانده خوانده میشوند؛ چرا نقش متخصصین، مخترعین، نوآوران و پژوهشگران علوم طبیعی در اقتصاد یک مملکت اینقدر اهمیت دارد. متأسفانه ولایت فقیه در طول این ۳۵ سال کشور ایران را از وجود این شخصیتها خالی کرده است. درست این واقعه خودش نشان دهنده ی این است که دولت به هیچ وجه توجهی به رشد اقتصادی ندارد.

اهمیت این سخنان دراین است که نه تنها نقش انسان با منظور کردن انرژی اجتماعی در اقتصاد به درستی آشکار میشود، بلکه افزون براین میتوان با استفاده از قانون بقاء انرژی در سیستمهای بسته به بررسی مسائل اقتصادی نیز نشست. به ویژه اگر توجه شود که در این جا سرمایه، پول یا معادل آن، وسیله ای برای تبدیل نیروی تصّورانسان در رابطه با انرژی مادّی به حرکتی مترقی است. بدون این تثلیث هرجامعه ای از دید اقتصادی ایستار و از دید اجتماعی فقیر و وابسته است. درست این دانائی معلوم میکند چرا قدرت پژوهشهای علوم پایه، کارمخترعین و نوآوران در رابطه با انرژی مادّی برای کشور اثری تصاعدی دارد. لذا باید پذیرفت که سرمایه دار هیچگاه پول خودرا برای فکری کم اهمیت تلف نمی کند. این سخن اکنون به واژه ی حرکت مترّقی نیز معنی تولید مسئولانه می بخشد. این تولید تولیدی برای رفاه انسان و حفظ محیط زیست است. به این دلیل چنین تولیدی به رشد نیز نیاز دارد. رشد تجارت و یا بهتر دلالی تنها هنگامی برای تأمین منافع مردم میتواند مفید باشد که بهمراه تولید صورت بگیرد. بازار تهران از این خصلت برخوردار نیست.
پس درمورد اقتصاد ایران یاید گفت : مادامیکه کشور خالی ازپژوهشگران و نخبگان و مخترعین است کسی حاضر به فعالیت اقتصادی نیست. به این شکل رشد اقتصادی نیز بی معنی است.
در ایران کنونی ۳۵ سال است که مسئله نقدینگی و بهره ی پول (درواقع با بهره بهره) میزان گر فعالیتهای اقتصادی شده است. اما آقای دکتر محسن رنانی در باره ی بهره سکوت میکند و چاره ی رفع دشواریهای اقتصادی را در برطرف ساختن نفاق در میان دولتمندان، احزاب و مردم می داند تا در طول ده سال سیستم اقتصادی کشور آماده برای توسعه بشود. این نسخه انسان را بیاد “وحدت کلمه ” ی آیت الله خمینی میاندازد که مربوط به ادبیات استبداد است. متاسفانه تا ده سال دیگر معلوم نیست که برای ایرانیان اصلأ ملک و دینی مانده باشد.
موضوع بهره ی بانکی ولی کلید اصلی چپاول ثروتهای ملّی ایران است. درست این ضریب تنظیم کار اقتصادی میزان ثروت طبقه ی خاصی را به ارقام نجومی رسانیده و با آن شکاف میان دارا و ندار را غیرقابل تحمّل ساخته است. داراهائی که تعداشان با انگشت قابل شمارش است و ندارهائی که متجاوز از هفتاد میلیون نفرند. برای درک این فرآیند باید پرسید چه کسی و یا کسانی اجازه داده اند که ۶۵۰ هزار میلیارد تومان پول زیر اجاق اقتصاد کشور گذاشته شود. این انبوه اسکناس و چکهای معتبر را به اجازه ی چه قدرتی بانک مرکزی چاپ کرده است.

ملّت ایران میبایستی توجه داشته باشد که این پولها، این کاغذهای واقعأ بی ارزش، از سوی بانک مرکزی با بهره ای زیاد دراختیار بانکهای دیگرکشور قرار داده میشود تا آن را با نرخ بهره ی بیشتری دراختیار مشتریان خود قرار دهند. این اسکناسها درواقع وجوهی هستند که غالبأ در اختیار تجار و یا خواص بازار پولی کشور قرار میگیرند تا با تبدیل آن مثلأ به دولار (به نرخ تجاری) تولیدات کشورهای صنعتی بزرگ را برای بازار مصرف داخلی به مملکت وارد کنند. به این شکل دولارهای نفتی تبدیل به کالا های مصرفی در کشور میشوند. از سود این کالاها نه تنها وارد کننده بهره مند میشود بلکه بهره ی تعهدات بانکی خود را نیز به بانکها می پردازد. درنهایت نه تنها دولارهای نفتی به جیب بانک مرکزی واریز میشود(به شکل تومان) بلکه مضافأ بانکها بابت همین کاغذهای بی ارزش از این گونه مشتریان خود بهره نیز دریافت میدارند.

اما بخش دیگری از درآمد واردکننده کالا بصورت سود بازرگانی و تعرفه ی گمرکی به صندوق دولت ریخته میشود. در نتیجه دولت نیز بخشی از دولارهای نفتی را بصورت عایدات دریافت مینماید. مردم ولی بهنگام خرید این گونه اجناس سهم زیادی از همین بهره ها را که حالا روی قیمت کشیده شده است پرداخت می کنند. این دادو ستد ظالمانه اما معادله ی چپاول ثروتهای ملّی کشور است که در افسانه ی رشد اقتصادی تبلور خویش را دارد.

مونیخ جون ۲۰۱۴
ن. واحدی

نظرات