به گزارش رهسا نیوز – ابوالفضل عابدینی، روزنامه نگار و فعال حقوق بشر دربند، که هم اکنون در حال گذراندن دوران محکومیت خویش در بند ۳۵۰ زندان اوین است با نگارش نامه ای به سید محمد خاتمی ضمن اعلام نگرانی نسبت به وضع موجود و اینده ایران ،از وی پرسیده است که :”بیتدبیری، بیکفایتی و عدم احساس مسئولیت عدهای از مسئولین را چگونه و با چه هزینهای پرداخت کنیم؟”
وی همچنین در قسمت دیگری از این نامه نوشته:”حوادث پس از انتخابات ۸۸ به خوبی گویای کجاندیشی مراکز قدرت در ادارهی کشور است. پرسش ساده مردمی که به حاکمیتشان اعتماد و در انتخابات ریاست جمهوری شرکت کردند به دستگیری، محاکمه و صدور احکامی منجر شد که بسیاری از حقوقدانان و مراجع دینی بر ناعادلانه بودن آنها تأکید دارند.”
متن کامل این نامه که در اختیار رهسا نیوز قرار گرفته است به شرح زیر است:
در آغاز درود میفرستم به روان پاک آزادمردان و شیرزنان ایرانزمین که جانشان را نثار دفاع از شرف و ناموس سرزمین مقدسمان کردند و به جانبازان و کوشندگانی که به راه سربلندی و آزادگی این خاک، رنجها و مشقتهایی را با دل و جان پذیرا شدند، سرانجام به آنانکه هستند و آنانکه رفتند «تا ایران بماند» درود میفرستم.
جناب آقای سید محمد خاتمی، خطاب مطالب این نامه را بارها تغییر داده و شخصیتهای مختلفی از مقامات ارشد جمهوری اسلامی گرفته تا فعالین سیاسی، مدنی را به عنوان مخاطب خویش قرار دادم. که در نهایت با در نظر گرفتن ملاحظات پیش روی یک کنشگر سیاسی، اجتماعی به این نتیجه رسیدم که مطالبم را با حضرت عالی مطرح نمایم و این نکته را عرض کنم که آنچه را مینویسم دغدغههایم به عنوان یک جوان معتقد به باورهای ملی و سرزمینی کشورش میباشد.
جناب آقای خاتم، هیچگاه در طول ۲۹ سال زندگیام به این اندازه نگران سرنوشت کشور و ملتم نبودم. حتی آن زمان که کودکی خردسال در محرومترین نقطهای از خوزستان زیر گلولهای دژخیمان بعثی شبها را با ترس در خانهای کوچک به صبح میرساندم.
در دادگاهی به قاضی پرونده در مطلبی برای ارایه آخرین دفاعیهام عرض کردم: پیرو مکتب بزرگانی هستم که آرمان خویش را فدایمان نکردند. آری به راستی باید گفت: «کجا انسان با تنی لخت در پی کفی نان بود. کجا نان آرمان بود.»
آقای خاتمی کافی است به تحولات منطقه و بحرانهای داخلی نگاهی بیاندازیم تا دلیل و چرایی این نگرانی که برایم از هر مقولهی دیگر مهمتر جلوه کرده، را دریابید. در این هنگامهی شوم از تاریخ، کشور و ملتم دستخوش خوادث و اتفاقاتی شدهاند که هر انسان عاقلی را به فکر فرو میبرد که آیندهی ایران چه میشود؟
جناب خاتمی این سوال را از حضرت عالی میپرسم: آینده این کشور چه میشود؟ تا چه زمانی ملت ما باید تاوان بیتدبیریهاو بیکفایتیها را بپردازد؟
به تاریخ ۲۵۰ سال قبل برگردیم. آیا جغرافیای سرزمین ما همین بود که الان هست؟ چند حکومت آمدند و رفتند؟ و در هر حکومت چه خیانتها به این ملت ستمدیده که تحمیل نشد. جدایی برادران افغان، تاجیک و آذریهای آنسوی مرز ثمرهی خیانت کدام حکومت بودند؟ برادران و خواهران بحرینیمان که این روزها زیر شدیدترین و وحشیانهترین شکنجهها، قیامشان توسط آلسعود و آلخلیفه سرکوب میشود به خودفروختگی و دسیسهی کدام دولت و حاکمیت از مادر میهن جدا گشتند؟
و اینک، من و ملتم قرار است بیتدبیری، بیکفایتی و عدم احساس مسئولیت عدهای از مسئولین را چگونه و با چه هزینهای پرداخت کنیم؟
جناب خاتم به حکم تاریخ حکومتها میآیند و میروند و آنچه میماند ایران است؛ پس برای من فرقی ندارد که چه کسانی بر مسند قدرت و حکومت باشند.
در سالهای ۱۳۷۶ و ۱۳۸۰ پیش از ۲۰ میلیون ایرانی به شعارهای شما که اتفاقاً اکثر آنها به دلایل گوناگون محقق نگردید را میدادند و حضرت عالی را به عنوان رئیس جمهور خویش برگزیدند و امیدهای فراوانی برای بهبود وضعیت کشور به وجود آمد. امیدهایی که همگی ناکام ماند. شما دلایل ناکامیهایتان را فشار و بحرانسازی نهادهای قدرت بیان میکردید. در جامعه هم این تحلیل وجود داشت که اراده و عزم جدی از سوی شما برای حل مشکلات و تحقق شعارهای مطرح شده وجود نداشت. و اما در برداشتی فراتر، عدهای به این اعتقاد داشتند که خاتمی و طیف اصلاحطلب برای نجات جمهوری اسلامی از فروپاشی به میدان آمده بودند.
آقای خاتمی قصد واکاوی و کالبدشکافی دوران ریاست جمهوری حضرت عالی را ندارم و سخنم با شما از آینده ایران است. جای بسی تأسف است در این شرایط که عدهای تمامیت ارضی و وحدت و یکپارچگی ملی ما را نشانه گرفتهاند، عدهای دیگر با بیتدبیری، عدم احساس مسئولیت و درک و فهم نادرست از منابع و امنیت ملی عرصه و میدان را برای گروه نخست مهیا کرده تا بتوانند به اهداف شوم خود دست یازند و صد افسوس آنان که درد وطن دارند مجالی اندک و ناچیز است و باید در سرزمینشان به دردی مشترک سوزند. گاه انسان با خود میپندارد که تاریخ در این سرزمین همیشه در حال تکرار است و هر زمان این ملت سعی کرد خود را بشناسد دستهایی از برون و درون مانع از آن شد تا ملتم چهره آزادی را به خود نبیند.
دلم برای ایران میسوزد و اینک که گرفتار زندان شدم به خود نمیاندیشم بلکه از ورای میلههای آن نگران سرزمینم هستم. هموطن گرامی، اعتماد پیشین ایرانیان و شناختی که جامعه جهانی از حضرت عالی دارد به شما این قابلیت را داده که اگر بخواهید، میتوانید نقش مهمی در جلوگیری از بروز فاجعهای تاریخی ایفا کرده و سهم موثری در جنبش دموکراسی خواهی ملت ایران داشته باشید.
آیا در این برههی حساس از تاریخ باز همچمون ۸ سال دوران اصلاحات میخواهید فرصتها را از دست بدهید و ملتی که پیش از این نیز به شما اعتماد کرده بود را نسبت به خویش بیاعتماد سازید؟ یا اینکه با توانی که عرض کردم، میخواهید باز دیگر در دل میلیونها ایرانی بارقههای امید را روشن سازید؟
جناب خاتمی آگاهی کامل دارم که در تصمیمگیریهای فعلی هیات حاکمه جمهوری اسلامی نقشی ندارید و میدانم آنها که بر سر کارند، به جای تلاش برای حفظ یکپارچگی کشور و تامین منافع ملی، با کجاندیشی، کشور را در وضعیت خطرناک قرار داده و قدرت و حیثیت ملت ایران را به بازیچه گرفته و موقعیت کشورمان را بسیار ضعیف کردند. البته جایگاه فعلی ایران حاصل عملکرد تمامی دولتهای بعد از انقلب ۵۷ میباشد، ولی نابسامانیهای جامعه، فساد دستگاههای حکومتی و آشفتگی در سیاستهای خارجی در سالهای اخیر به بالاترین میزان رسیده است که چند مورد از آن را ذکر میکنم:
– حوادث پس از انتخابات ۸۸ به خوبی گویای کجاندیشی مراکز قدرت در ادارهی کشور است. پرسش ساده مردمی که به حاکمیتشان اعتماد و در انتخابات ریاست جمهوری شرکت کردند به دستگیری، محاکمه و صدور احکامی منجر شد که بسیاری از حقوقدانان و مراجع دینی بر ناعادلانه بودن آنها تأکید دارند.
– فسادهای مالی فراوان- که فقط یک نمونه از آن اختلاس ۳ میلیارد تومانی است-، تاراج منابع مالی و حاتمبخشیهای بیحساب و کتاب از خزانهی ملی که میلیونها نفر از آن زیر خط فقر هستند و تحت حمایت نهادهای حمایتی کمیته امداد و بهزیستی قرار دارند، پرداخت وامهای بلاعوض و کلان به کشورهایی که نمیتوانند جهت کسب منافع ملی در صحنه بینالملل به ما کمک کنند، مردم را نسبت به ادعاهای حاکمیت در خصوص عدالت و شعارهای دولت مبنی بر عدالتمحوری بیاعتماد کرده است.
– کثرت هرج و مرج و آشفتگیهای داخلی به بالاترین میزان رسیده است. آمار طلاق، اعتیاد، ایدز و فسادهای گوناگون، همگی نشانگر فروپاشی بنیاد خانوادههای ایران است. افزایش بیسابقهی جرم و جنایت و بروز رفتارهای ناهنجار اجتماعی که جامعه به آن عادت کرده بیانگر از هم گسیختگی اجتماعی کشور است.
– تعطیلی واحدهای تولیدی، تجاری و صنعتی و ورشکستگی و ناتوانی در ادارهی صنایع بزرگی چون شکر، فولاد، ریسندگی و کشاورزی سبب بیکاری و فشار آمدن روز افزون بر اقشار آسیبپذیر جامعه شده است تورم و گرانی بر اثر سوء مدیریت، خانوادهها را در تامین مایحتاج روزانهشان ناتوان کرده است.
– بر اثر بیتدبیری سخنرانیهای تند و بیان مواضع رادیکال از تریبونهای گوناگون تا اکنون ۴ قطعنامه توسط شورای امنیت سازمان ملل متحد علیه کشورمان صادر شده است. همچنین در همین راستا اتحادیهها و کشورهای مختلف جهان تحریمهایی را جهت فشار به حاکمیت جمهوری اسلامی اعمال کردند که همگی باعث تحمیل هزینههای گزاف و غیرقابل جبران به ملت ایران نشده است. کسانی که این هزینهها را به ملت رنج دیدهی ایران تحمیل کردند و در آغاز این تحریمها را بیاثر معرفی و اعمال کنندگان آنها را استهزاء میکردند، هم اینک با گذشت چند سال و پس از نادیده گرفتن هشدارهای فراوان کارشاناسان، حاضرند تن به هر امتیازی به تحریمکنندگان و کشورهای دیگر بدهند تا از این بنبستی که با دست خود برای ملت ما فراهم ساختند، خلاصی یابند؛ جالب اینجاست که هنوز با روشهای پوپولیستی در تلاش هستند رفتارهای هزینهآفرین خود را توجیه کنند در حالی که با دست خویش پرونده هستهای ایران را که می توانست با خرد و تدبیر و بهکارگیری روشهای دیپلماتیک امری عادی برای کشور باشد به پروندهای جنجالی در اختیار شورای امنیت تبدیل کردند و این پرونده را تحویل شورایی دادند که هر یک از اعضایش حق وتو دارد و تا دهها سال دیگر کشورهایی که مخالف حاکمیت ایران هستند اجازه نخواهند داد پرونده ایران از این شورا خارج گردد. نمونه آن کشور و ملت عراق است که پس از گذشت چندین سال از سقوط رژیم صدام، هزینههای سنگین رفتارهای دیکتاتور بعثی را پرداخت میکنند و هنوز تحریمهایی که در دوران رژیم صدام حسین توسط شورای امنیت تصویب شده بودند، لغو نگردید.
– ترکیه و برزیل به تهران آورده و به آنها امتیازاتی داده شد تا واسطهای برا ادامه مذاکرات با غرب شوند و بیانه صادر کردند که بدون نحضور آنها مذاکره نمیکنند. ولی امروز همان برزیل در رایگیرهای سازمان ملل به جمهوری اسلامی رای منفی میدهد و باز همان ترکیه به توفیق هواپیمای جمهوری اسلامی میپردازد، به دولت در خصوص تحولات خاورمیانه هشدار میداده و به ناتو اجازهی استقرار سپر دفاع موشکی در برابر حملات احتمالی موشکی ایران را در خاک خود میدهد.
– ملوانان انگلیسی را به اتهام تجاوز به آبهای ایران بازداشت و متهم به جاسوسی میکنند و بعد از چند روز همانند قهرمانان و افتخارآفرینان بدرقه کشورشان میکنند و نام آنرا رافت اسلامی میگذارند.
– در نشستهایی شرکت میکنند که کشورهای عضو آن همیشه بر منافع و تمامیت ارضی کشورمان بیانیه صادر و نامهای ثبت شده تاریخی ما را جعل و توطئههای فراوانی در نقاط مرزی کشور ایجاد میکنند، و نام آنرا دیپلماسی فعال گذاردند.
– کشوری مثل روسیه که همگان از عمق کینه و دشمنی رهبرانشان در طول تاریخ با ملت ما به خوبی آگاه هستیم را دوست میخوانند و براساس این نگاه به تعریف سیاست خارجه میپردازند و نام این دوستی را مصلحت میگذارند!
آیا دولتمردان جمهوری اسلامی وصیتنامهی پتر را نخواندند؟ آیا ندیدند که همین تزارها در طول تاریخ با ایران چه کردند؟ احزابی که توسط آنها حمایت و هدایت میشد چه بر سر ما آوردند؟ جدایی نافرجام آذربایجان، جنگ دوم جهانی و صدها مورد دشمنی و عداوت با این سرزمین از سوی روسیه کافی نبود تا دولتمردان جمهوری اسلامی را به خود بیاورد و از سهم ملت ایران در دریای مازندران به این راحتی گذر نمیکردند؟
نمیدانم از چه مصلحت و دوستی سخن میگویند! همراهی با ۴ قطعنامهی شورای امنیت و لغو قرارداد فروش سامانه دفاعی ۶۳۰۰ و چپاول میلیاردها دلار به بهانه راهاندازی نیروگاه اتمی بوشهر، دوستی است که مسئولین جمهوری اسلامی بر آن تأکید و مقامات کرملین با تعجب از این رفتار و ریشخند به ملت ایران به روابط خود با جمهوری اسلامی اصرار دارند.
– در نشستهای سالیانه سازمان ملل رییس دولت با سخنرانیها و بیان برخی مواضع زمینه را برای ترک نمایندگان تعدادی از کشورها فراهم میکند و هر ساله شاهد صندلیهای خالی فراوانی در حین سخنرانی ایشان هستیم. این توهین و تحقیر در داخل شجاعت یک فرد انقلابی نامیده میشود و پس از مدتی، انقلابیگری شجاعانه (!) تبدیل به رایزنی، واسطهگری و در یوزهگی برای حل بحرانهای ناشی از بیان همان مواضع تند و رادیکال میشود.
کشتار انسانهای بیگناه، تخریب زیرساختها، درگیریهای داخلی و قومی، برادرکشی و آنارشیسمی که امروز لیبی با آن روبهرو شده، ارمغان استبداد و خودکامگی حاکم دیکتاتور آن کشور است.
البته صدام حسین، مبارک، قزافی، بن علی، اسد و همهی دیکتاتورها و آنها که در برابر خواست و ارادهی ملتهایشان ایستادگی میکنند سرنوشتی مشترک داشته و دارند.
جناب آقای خاتمی برای آینده ایران نگرانم که مبادا به سرنوشتی مشابه لیبی دچار نشود.
به واقع بیان جملهی فوق عمق دلمشغولی و دغدغه بسیاری از ما در این مقطع از زمان است. آیا جنابعالی، نخبگان، روشنفکران و همهی فعالان عرصه سیاسی- اجتماعی ایران در این برهه حساس در قبال تاریخ کشور و ملت خویش احساس نمیکنید؟ آیا به صرف اینکه مسئولیتی احرایی به عهدهی شما نیست و در هیات حاکمه فعلی ایرانی حضور ندارید، به سرنوشت این کشور و مردم نمیاندیشید؟
بهعنوان یک جوان که وطن و ملتش مهمترین دغدغه ذهنیاش است. از شما انتظار دارم به این نگرانیها اندیشه کنید و از همهی شما در خواست دارم که حول یک دغدغه مشترک، یکدل و یکصدا وظیفه خطیر و تاریخی خود را در قبال ملت و کشورمان رابه انجام برسانید، مطالبات از دست رفته مردم را به هیچ ملاحظهای پیگیری، مواضع خود را برای ملت ایران بهصورت شفاف بیان کرده و تلاش کنید سرنوشت کشور دچار مخاطرات دهشتناک نشود، روا نیست در مقابل بیتدبیری و تصمیمات نابخردانه سکوت کرده تا کشور را در ورطهی نابودی قرار دهند. به هیات حاکمه یادآور شوید مدت کوتاهی فرصت دارند که به جای طرفه رفتن از پاسخگویی به مطالبات مردم، اعتماد و مشروعیت از دست رفتهای را که برخی از نمایندگان اصولگرا نیز به آن اعتراف دارند را ترمیم و با تصمیمات درست و احساس مسئولیت در پیشگاه ملت و تاریخ کشور را از خطر جنگ، اشغال، تجریه و هرج و مرج نجات دهند.
آقای خاتمی آنچه را یادآور شدم سخنان یک جوان ایرانی بود که نگران سرنوشت و آینده کشور و ملتش است، باشد که مخاطبان و مسئولین کشور به این نگرانیها اندیشه کرده و در پی چارهجویی باشند. قبل از اینکه گرفتار عصیان شویم.
پاینده ایران
ابوالفضل عابدینی نصر
روزنامهنگار و فعال حقوق بشر
۱/۷/۹۰ زندان اوین
خانه » تازه ها, مقالات » ابوالفضل عابدینی به محمد خاتمی: هزینه بیتدبیری و بیکفایتی عدهای از مسئولین را چگونه پرداخت کنیم؟
نظرات