خانه » تازه ها, مقالات » جنبش هاى پیروزمند، برخوردار از رهبرى خردمندانه و هشیوارند.

جنبش هاى پیروزمند، برخوردار از رهبرى خردمندانه و هشیوارند.

جنبش بنیادینى که در ایرانزمین به فراز آمده است، براى رسیدن به آماج سرنگونى پتیاره ی چیره بر میهن و ساختن ساختار و سامانه اى درخور امروز و فرداى آن باید در بر گیرنده ى خواست هاى همگانى و سنجیده ای باشد که با رایزنى و بهره گیرى از همه ى دیدگاه ها، شهریاری ایرانیان را بر کهن سرزمین خویش فراهم آرد.
فرزانگان گویند که استوره هاى مردمان بیش از تاریخشان گویاى ویژگى هاى آنهاست.
تیره روزگارى که اینک برمردم ما مى گذرد، یادآور آن هزاره ى اهریمنى است که اژدهادوش ستمگر بر ایرانزمین فرمان می راند.
خروش تندرآسای کاوه، آهنگر پیر دلیر، لرزه بر پیکر اژدهادوش خونخوار افکند و فراخوانش برای برافکندن زهاک (ضحاک) تازی، مردم کوی و برزن و بازار را بر او گرد آورد.

در جستجوی پیشوایی برآمدند که این کار سترگ را به یاری آنان بر دوش گیرد.” فریدون” نامی بود که بر آن یکدل شدند. مادرش فرانک او را پس از کشته شدن پدرش آبتین، به تیغ مردمکشان زهاک، به کوهساریان البرز سپرده بود تا برای رهایی میهنش به جان بپرورند.
همی برخروشید و فریاد خواند، جهان را سراسر سوی داد خواند، از آن چرم کاهنگران دست و پای، بپوشند هنگام زخم درای، همان کاوه آن بر سر نیزه کرد، همانگه ز بازار برخاست گرد، خروشان همی رفت، نیزه به دست، که ای نامداران یزدانپرست، کسی کاو هوای فریدون کند، سر از بند زهاک بیرون کند، همی رفت پیش اندرون مرد گرد، سپاهی بر او انجمن شد، نه خرد، ااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
کارزار همگروه آنان به پیروزی گرایید، خانه از بیگانه پرداخته و ستمگر اهرمن خو در دماوند دمان در بند شد.
ایرانیان شهریاران میهن دلبند و ارجمند خود شدند.
فریدون فرخ، فرشته نبود، ز مشک و ز امبر(عنبر) سرشته نبود،
ز داد و دهش یافت آن نیکویی، تو داد و دهش کن فریدون تویی! ———:

ایران پس از تاخت و تاز افراسیاب و کشته شدن نوذر، پریشان و ویران بود. دستان سام، خردمند زال پیر، پروریده ی سیمرغ ، بزرگان ایران را برای رایزنی به سیستان فراخواند. دادگر مردی از دوده ی فریدون در پیچاخم کوهستان البرز، دور از مردمان می زیست. رستم فرمان یافت کاو را بیابد و از میان سپاهیان پاسدار افراسیاب بگذراند تا ایرانیان به پیشوایی او دشمن ویرانگر را از نیاخاک خویش برانند و دادمندانه در شادمانی پایدار به آبادانی کشور پردازند.
پیر پردیسی ما، سخن آفرین توس، از زبان رستم، نگهدار ایرانزمین، چنین می سراید:
غباد گزین را ز البرز کوه، من آورده ام در میان گروه!
به امید گزیدن فریدون یا غبادی، برازنده ی کار بزرگ امروز از سوی هم میهنان خویشم.
نامی را از باد نوشینی که از ایرانزمین می وزد، می شنوم. همگی گوش ها را به آوای دل انگیز آن بگشاییم.
با مهری بی پایان به ایران و ایرانیان و به امید آینده ی شاد و سرفراز آنان.

پاینده ایران پرویز ظفری ،۱۵ دی ۲۵۷۶ ایرانی

نظرات