«شکی» جگر گوشه ایرانشهر است
۰۸ آذر ۱۳۹۴
ماندهام در قید در بند و دلم باکوی تست / هستم از سوز شماخی با دل ریش کباب
«سازمان جهانی ترک سوی» سازمانیست انیرانی که در قلمرو ایرانشهر «ترک تازی» میکند، سال پیش این سازمان «مرو» را بعنوان پایتخت فرهنگی جهان ترک برگزید و امسال شهر شکی را.
تنها در غفلت و خواب هوشیاری یک ملت، آنهم ملت تاریخی و قدیمی «ایران» است که اینگونه سازمانهای انیرانی وابسته به جهان مجعول ترکی میتوانند بر شهرها و سرزمینهای ایرانی بتازند و آنها را شهری ترکی بنامند. شکی نه تنها سرزمین ترکی نیست بلکه جگر گوشه ایرانزمین است و این کارها چیزی جز نبرد فرهنگی به کمک قدرتهای سیاسی ترک، چونان مقدمه الجیش سلطه سیاسی، بر علیه «آذری» و فرهنگ ایرانی نمیباشد. آنها یک جنگ و پیشروی در ایرانزمین آغازیدهاند و پیش میرانند. نه آنگاه که «مرو» بعنوان پایتخت فرهنگی جهان ترک نامیده شد صدایی از حاکمان ایران برخاست و نه اکنون که «شکی» بعنوان پایتخت جهان ترک که هویتش جنگ با هویتهای تاریخی و مستقر منطقه است تشویش و نگرانی بر رخساره این خواب زدگان دیده شد. در این شهر مقدس مه گرفته دیدگان به سختی و تار و از پس تاری آنچه بر موجودیتشان میرود که خود حدیث پر آب چشمیست، میتوانند ببینند؛ اگر اشتغال به امور بیهوده مجالی دهد! پیشروی این جهان انیرانی در قلمرو ایرانی از همان جنس است که در بخارا و سمرقند دیده شد، همین جهان بود که بر بخارا تاخت و آن شهر شریف را، آن ایرانشهریان همشهری را به آستانه عدم نزدیک کرد و ماهیت شهر را دگرگون ساخت. یک رخداد غم انگیز و یک فاجعه بزرگ تاریخی است آنچه بر بخارا و سمرقند از دست این جهان دروغین رفت و من ندانم چگونه باید بگویم:
ای بخارا! شاد باش و دیر زی
میر زی تو شادمان آید همی
و اکنون اسبهای خود را به سمت مرو و شکی خیزاندهاند. هنرمندان و شاعران و داستان گویان بایستی مصیبت بخارا را بیان کنند تا از خلال اشکها و محنتها، از میان رنجها و زندانها بشود آنچه بر تمامیت ایرانشهر تحمیل شده است را فهمید و شناخت.
اکنون یک جنگ بزرگ بر علیه ما در جریان است و میبایست منطق مبارزه و شیوه و لوازم آنرا به دقت شناخت و آنچه بر ما تحمیل شده است را فهمید، جهانی موهوم بنام جهان ترک که نام و اصالت خودش را نیز مدیون بیگانگان و سپس ایدیولوژیهای بیپایه است، به سرزمین تاریخی ما از سر دشمنی یورش آورده و غیر و دشمن خود را «ما» برگزیده، ما را چارهای نیست جز پاسداری از ایرانشهر در برابر این هجمه. از بد حادثه دولت بیبنیاد باکو با دشمنان همدستی کرده و از سر نادانی از ریشه گسسته که همانا چیزی جز قدم زدن در مرز مرگ نیست. باکو در جایی که ادامه ریشههایش است میتواند واجد هویت و تاریخ باشد و در جایی که روی ریشهها نیست بواقع فاقد گذشته میشود و در این شرایط همانا سرزمینی بیهویت و فاقد تاریخ استغراه نجات اران از این نرد عشق باختن با مرگ چیزی نیست جز دمیدن آگاهی تاریخ یو ایرانشهری به این سرزمین عزیز و گرامی. شاید اکنون بهتر ضرورت عمل به این آرنگ ملی درک کرد:
پیش تا مرز خویش
بابک صفی یاری
اردبیل- شامگاه ۸ آبان ۹۴
نظرات