خانه » تازه ها, مناسبت ها » ‫به مناسبت چهل و ششمین سال تجزیه بحرین

به مناسبت چهل و ششمین سال تجزیه بحرین

پاینده ایران

۴۶سال از سخنرانی‌ای که منجر به تجزیه بحرین شد، گذشت
دکترمیرمهرداد میرسنجری

۴۶سال پیش در ١۴دی‌١٣۴٧، محمدرضاه شاه پهلوی در سفر خود به دهلی نو سخنانی را بیان کرد که سرنوشت یک پاره تن ایران‌زمین را دگرگون کرده. بحرین سرزمین ایرانی و ایرانی‌نشین جنوب خلیج‌فارس که ١۵٠سال در اشغال و استعمار بریتانیا قرار داشت، پس از این سخنان در سراشیب سقوط به دامان دیکتاتوری استعمار ساخته آل‌خلیفه قرار گرفت و با فرآیند جداسازی که هیچ‌گاه از سوی میهن‌دوستان ایرانی مورد قبول قرار نگرفت به عنوان کشوری مستقل شناخته شد.
شاه در این سخنان تامل‌برانگیز گفته بود: «… اگر مردم بحرین مایل نباشند به کشور ما ملحق شوند ما هرگز به‌زور متوسل نخواهیم شد؛ زیرا این خلاف سیاست دولت ما است که برای گرفتن این قسمت از سرزمین خود به‌زور متوسل شود…» (روزنامه کیهان شماره ٧۶٣۵ مورخه ١۵ دی‌١٣۴٧) تجربه بازگشت هنگ‌کنگ به چین پس از ١۵۵سال اشغال توسط بریتانیا (١٨۴٢ تا ١٩٩٧میلادی) و بازگشت ماکائو به چین پس از ۴۴٢سال اشغال پرتغال (١۵۵٧ تا١٩٩٩میلادی)، این پرسش را در میان جوانان ایرانی به همراه دارد که چرا برای بحرین تجربه مشابهی اتفاق نیفتاد؟ بی‌تردید واقعیت غیرقابل انکار، توطئه استعمار بریتانیا برای تضعیف و در نهایت حذف نفوذ ژئوپلیتیک ایران بر کرانه‌های جنوبی خلیج‌فارس، ناتوانی و استعمار‌ترسی حکومت وقت و البته سستی و رخوت نخبگان سیاسی، فرهنگی و اجتماعی ایران در آن عصر زمینه را به‌گونه‌ای فراهم کرد که نه‌تنها بحرین پس از خروج استعمار بریتانیا از خلیج‌فارس، به ایران بازنگشت بلکه با توطئه‌ای غیرقانونی از ایران جدا شد.
پیشینه تاریخی تعلق بحرین به ایران
در دوران هخامنشی و هنگامه سیادت ناوگان ایران بر آب‌های خلیج‌فارس و مدیترانه و احداث کانال سوئز توسط داریوش بزرگ هخامنشی، بحرین همواره یکی از استان‌های داخلی ایران تلقی می‌شده است.
در دوران اشکانیان و ساسانیان نیز بحرین جزو خاک ایران بود و شاپور دوم ساسانی به عمران و آبادی جزیره بحرین همت گماشت و شهرهایی در آن بنا کرد.
در زمان ورود اسلام به بحرین، اغلب مردم مانند سایر ایرانیان زرتشتی بودند. تا زمان شاهنشاهی سلاطین ایرانی آل‌بویه، نفوذ معنوی و فرهنگی ایران، هیچ‌گاه از این منطقه زدوده نشد و تجارت و صنعت بحرین همواره در دست ایرانیان بود.
در دوره اتابکان فارس و همچنین آل‌مظفر و تیموریان، بحرین نیز به عنوان بخش جدانشدنی ایران محسوب می‌شد. تا آنکه سرانجام در اوایل قرن دهم هجری قمری بحرین با توپ‌های پرتغالی اشغال شد.
اشغال بحرین توسط نیروهای پرتغالی در حدود یک‌صدسال به‌طول انجامید. در ١۶٢٢میلادی، بحرین به‌دست امامقلی‌خان سردار میهن‌پرست شاه‌عباس صفوی آزاد شد. در اواخر عهد صفوی مدتی انگلیسی‌ها و هلندی‌ها که سودای اشغال بحرین را داشتند به دست نادرشاه افشار شکست سختی خوردند. از دوره کریم‌خان زند به‌بعد نیز حکام بحرین اسما و رسما تابع حکومت ایران بودند و در اختلافات داخلی میان آل‌خلیفه، جاسمی‌ها و عتوبی‌ها، هریک خود را نماینده بلامنازع شاه ایران می‌شناختند.
در حالی که حاکمیت بلاانقطاع ایران بر بحرین تا سده هجدهم میلادی(١٧٨٣میلادی) ادامه داشت، در اواسط قرن هجدهم، با حمله وحشیانه قبایل عربی -که از صحراهای حجاز آمده بودند- بحرین به تصرف اعراب «حوله» درآمد، ولی ایرانیان به آسانی آنها را مغلوب ساخته و دوباره بر بحرین تسلط یافتند. شیوخ خلیج‌فارس که پیش‌تر اقتدار و شوکت نادرشاه آنها را بر سر جای خود نشانده و از ترس او جرات تجاوز نداشتند، پس از درگذشت کریمخان زند در سال١٧٨٣ اعراب طایفه «عتبی» به کمک قبایل «الصباح» کویت با سوءاستفاده از فرصت پیش‌آمده بر جزیره بحرین مسلط شدند. پس از آن به‌دلیل ضعف و وطن‌فروشی سران بی‌کفایت قاجار، این طایفه در بحرین پیوسته به انحای گوناگون، سعی در گسترش نفوذ و اقتدار خود کرده‌اند و برای دور کردن بیشتر شیعیان بحرین از ایران، حتی از ابراز سرسپردگی به استعمار انگلیس هم دریغ نکردند. دخالت رسمی انگلستان بر امور بحرین، از سال۱۸۲۰ آغاز شد. در این سال انگلستان با کمک قوای خود قراردادی غیرقانونی را به امیر عتوبی (دست‌نشانده ایران در بحرین) تحمیل کرد که به موجب آن اختیارات فوق‌العاده‌ای در بحرین به انگلستان واگذار می‌شد. این قرارداد برخلاف قرارداد مودت ایران و انگلستان بود که براساس آن انگلستان، متعهد شده بود، «اگر احدی از… [حکام ولایات ایران] ولایتی یا جایی از خاک متعلقه به ایران را به آن دولت بهیه بدهند، که به ازاء آن کمک و اعانتی نمایند، هرگز امنای دولت بهیه انگلیس به این امر اقدام نکرده و پیرامون آن نخواهند گشت و دخل‌و‌تصرف در ممالک متعلقه به ایران نخواهند کرد.» این امر در قراردادهای زیاد دیگری که توسط نمایندگان دولت انگلستان با دولت ایران بسته شده بود، آمده بود و بحرین توسط نمایندگان دو دولت جزو جدایی‌ناپذیر ایران قلمداد می‌شد؛ ولی با این حال، ایران قاجاری مجال و قدرت مقابله نظامی با انگلستان را نداشت و انگلستان موفق شد تا حکومت دست‌نشانده آل‌خلیفه را در بحرین مستقر کند. و اینگونه بود که جد آل خلیفه – حکام کنونی بحرین – در سال١٨۶١ معاهده دوستانه‌ای با دولت انگلیس بست. تا پیش از کودتای اسفند١٢٩٩ خورشیدی (١٩٢٢میلادی)، ایران ۱۱بار در صدد بازگرداندن بحرین برآمد که به‌دلیل مخالفت دولت انگلیس ناکام ماند. از آن پس نیز تا سال۱۳۴۶ هرگز از ادعای حق حاکمیت خود بر بحرین چشم نپوشید. همزمان که بریتانیا اقدام‌های متفاوتی برای افزایش نفوذ خود در جزیره می‌کرد، ایران با اعتراض‌های رسمی و غیررسمی و گاه با اقدام‌های عملی و نامه‌نگاری پاسخ می‌گفت. ایران حتی به سازمان‌های بین‌المللی نیز شکایت کرده ‌بود که بر اثر اشغال ایران در جنگ جهانی دوم به جایی نرسید. همزمان حکومت آل‌خلیفه با واردکردن نیروهای عرب سنی به بحرین می‌کوشید تا ترکیب جمعیتی را تغییر دهد.
در دوران رضاشاه، ایران همچنان مدعی حاکمیت بحرین بود؛ ولی در این دوران نیز عملا حکومت آل‌خلیفه (دست‌نشاندگان انگلیس) بر بحرین ادامه داشت. دولت ایران در شهریور۱۳۰۱، قیمت تمبر برای مرسولات پستی به بحرین را «مانند سایر نقاط ایران» معین کرد. در ۱۳۰۶ش (۱۹۲۷) دولت انگلستان قراردادی با عربستان سعودی درباره بحرین امضا کرد. دولت ایران بلافاصله نسبت به آن معاهده رسما اعتراض کرد و از آن به‌عنوان «تجاوز به تمامیت ارضی ایران» به جامعه ملل شکایت کرد. این دادخواهی ایران، توسط مخبرالسلطنه به عنوان نخست‌وزیر، در صفحه ۶۰۵ «روزنامه جامعه ملل» مورخ ماه می ۱۹۲۸ به چاپ رسید، اما به‌علت ضعف جامعه ملل و سپس شروع جنگ‌جهانی‌دوم و اشغال ایران توسط متفقین در شهریور۱۳۲۰ راه به جایی نبرد.
دولت ایران در آبان۱۳۳۶ طی مصوبه‌ای در هیات وزیران که با حضور شاه لایحه جدید تقسیمات جدید کشوری را برای تقدیم به مجلس آماده کرده ‌بود، بحرین را رسما استان چهاردهم ایران اعلام کرد و در مجلس‌شورای‌ملی، دو کرسی خالی برایش در نظر گرفتند. شوروی اعلان حاکمیت ایران بر بحرین را رسمی تایید کرد ولی انگلیس بلافاصله رد کرد که با استقبال کشورهای عرب روبه‌رو شد. این اقدام و تهدید ایران به تحریم هر سازمان و مجمعی بین‌المللی که بحرین را به‌رسمیت بشناسد، موضوع را پیچیده کرد.
در نهایت انگلیسی‌ها با مذاکره‌های پشت‌پرده با شاه موفق شدند او را عقب بنشانند و در ۱۳۴۷ ناگهان نخستین‌بار در تاریخ کشور شاه اعلام کرد که حاضر است از حاکمیت بحرین چشم‌پوشی کند. سرانجام با هماهنگی ایران و انگلیس کار به دبیرکل سازمان‌ملل واگذار شد و نماینده سیاسی وی به‌جای همه‌پرسی تنها با یک نظرسنجی سه‌گزینه‌ای از چند مقام دست‌نشانده دولت وابسته آل‌خلیفه، در گزارش خود ادعا کرد که تقریبا همه مردم بحرین، خواهان استقلال از کشور ایران و تحت‌الحمایگی انگلیس‌اند. بسیاری از تاریخ‌نگاران این نظرسنجی را محدود به قشرهای نزدیک به حکومت بحرین و بریتانیا دانسته‌اند.
این گزارش باعث شد تا حزب پان‌ایرانیست، دولت را به‌دلیل این اقدام، استیضاح کند. فردای این استیضاح، شورای امنیت بر پایه گزارش سازمان‌ملل قطعنامه ۲۷۸ را در ۲۱اردیبهشت۱۳۴۹ برابر ۱۱می ۱۹۷۰میلادی تصویب کرد. چندی بعد، مجلس‌شورای‌ملی با ۱۸۷ رای موافق در برابر تنها چهار رای مخالف (اعضای حزب پان‌ایرانیست) به دولت رای داد و با تصویب آن در مجلس سنا، همه‌چیز به پایان رسید.
بحرین روز ١۵آگوست١٩٧١ (۲۴امرداد۱۳۵۰) رسما استقلال خود را اعلام کرد و در ١۶دسامبر١٩٧١ (۲۵آذر۱۳۵۰) رسما عضو سازمان‌ملل‌متحد شد و به عنوان یکصد‌و‌بیست‌و‌نهمین عضو آن درآمد. از آن پس، تاریخ ۱۶دسامبر -۲۵آذر- به عنوان روز ملی بحرین شناخته می‌شود
چرا جدایی بحرین از ایران غیرقانونی بوده است؟
با وجود همه اقدامات درونی و بیرونی که برای جدایی بحرین از ایران انجام گرفت، بر پایه قوانین مشروطیت، بحرین هنوز یکی از استان‌های ایران است و از نظر حقوق داخلی ایران، هیچ تغییری در تعلق این بخش از خاک ایران به مام میهن، انجام نشده است. دلایل حقوقی این مدعا به قرار زیر است:
١- بر پایه قانون‌اساسی مشروطیت، تغییر در حدود کشور می‌بایست با طی مراحل قانونی صورت پذیرد.
٢- طبق نظام‌نامه داخلی مجلس، قانون به دوشکل می‌توانست وجود داشته باشد. نخست چیزی که نمایندگان اشاره می‌کردند که برای ارایه طرح به مجلس، تعداد مشخصی از نمایندگان باید پیشنهاد این طرح را امضا می‌کردند. طرح می‌بایست عنوان مشخص و توجیه برای مطرح‌شدن می‌داشت و بعد از طرح در صحن علنی و بررسی در کمیسیون‌ها، اگر در مجلس رای می‌آورد به قانون تبدیل می‌شد و بعد از آن در روزنامه رسمی منتشر می‌شد و شاه دستور اجرای آن را به نخست‌وزیر صادر می‌کرد. برای جدایی بحرین هیچ طرحی از سوی نمایندگان مجلس ارایه نشد.
٣- در شکل دوم، می‌بایست لایحه‌ای از طرف دولت به مجلس می‌آمد و می‌بایست توجیه لازم را هم می‌داشت و اگر تقاضای فوریت نمی‌شد، در کمیسیون و بعد هم در صحن بررسی می‌شد. اگر تصویب می‌شد تبدیل به قانون می‌شد و باید تشریفات قبلی را طی می‌کرد. یعنی حتما باید به توشیح نفر نخست کشور می‌رسید و در روزنامه منتشر می‌شد و توسط شاه برای اجرا به نخست‌وزیر ابلاغ می‌شد.
در حالی که آن نامه‌ای که به مجلس آمد، هیچ‌کدام از اینها را نداشت. عنوان آن «تصمیم قانونی مجلس» و محتوای آن گزارش، عملکرد سازمان‌ملل بود. در حالی که حتی اگر فراگشت انجام‌شده در سازمان‌ملل را به عنوان توجیه آن می‌دانستند، باید عنوان آن «لایحه جدایی بحرین از ایران» می‌بود. بعد از آمدن به مجلس هم باید به کمیسیون‌های مربوطه می‌رفت. در غیراین‌صورت باید تقاضای دوفوریت می‌کردند که اگر موافقت می‌شد، می‌توانستند برای آن در همان جلسه رای‌گیری کنند که هیچ‌کدام از این مراحل برای جدایی بحرین از ایران انجام نشد.
۴- از سوی دیگر، شاه هم به عنوان مقام اول ایران در آن عصر چیزی را به عنوان جدایی بحرین از ایران امضا نکرده، در روزنامه رسمی هم منتشر نشده و برای اجرا هم به کسی ابلاغ نشده است. بنابراین از نظر قانون‌اساسی ایران مشروطیت، با وجود فعالیت‌های شومی که در مجلس بیست‌ودوم انجام شد، هیچ تغییر حقوقی‌ای در موضوع مالکیت ایران بر بحرین صورت نگرفته و بحرین همچنان یکی از استان‌های ایران محسوب می‌شود.
فرجام سخن
هم‌اکنون پس از مرور چگونگی جداسازی مزورانه و غیرقانونی بحرین به عنوان یکی از بخش‌های مهم ایران‌زمین، پرسشی بی‌پاسخ ذهن جوانان ایرانی را به خود مشغول می‌کند و آن اینکه در برابر پاره‌کردن یک بخش از خاک ایران، چرا جامعه ایرانی و از آن مهم‌تر نخبگان فرهنگی، اجتماعی و سیاسی ایران را در آن عصر سکوتی غیرقابل توجیه فراگرفته بود؟
به‌راستی سکوت غریب ایرانیان در برابر این تصمیم، چگونه قابل توجیه است؟
تجربه بازگشت هنگ‌کنگ به چین پس از ١۵۵سال اشغال توسط انگلیس (١٨۴٢ تا ١٩٩٧میلادی) و بازگشت ماکائو به چین پس از ۴۴٢سال اشغال پرتغال (١۵۵٧ تا١٩٩٩میلادی)، اثبات می‌کند تعلق تاریخی سرزمینی مشمول مرور زمان نمی‌شود و اولویت منافع ملی و تمامیت ارضی برای دولت‌های ملی مقتدر، می‌تواند حتی پس از مدت‌زمان طولانی، احقاق حقوق ملی و تاریخی سرزمینی یک کشور را به انجام رساند.
متاسفانه نخبگان سیاسی و اجتماعی آن دوران با خبطی تاریخی نه‌تنها کوشش قابل‌توجهی برای بازگشت بحرین به سرزمین مادری اعمال نکردند بلکه با توجیهات ضدملی عملکرد نابخشودنی دولت وقت را توجیه می‌کردند.
از جمله توجیهات غیرقابل قبول سیاستمداران آن عصر این بود که به‌دلیل اشغال ١۵٠ساله جزیره بحرین توسط بریتانیا، مردم بحرین گذشته تاریخی تعلق به ایران را از یاد برده‌اند یا منابع نفت بحرین رو به پایان بوده و… تا از این راه، از زیر بار پاسخگویی به خیانت جداسازی بحرین از ایران به نسل‌های آینده ایرانی فرار کنند.
بی تردید در فرآیند مقاومت در برابر جداسازی بحرین از ایران مردم عادی را می‌بایست رهبران سیاسی و مراجع فرهنگی جامعه هدایت می‌کردند. همان‌گونه که ١١سال پس از جداسازی غیرقانونی بحرین از ایران، در فرآیند آزادسازی خرمشهر در سال۱۳۶۱ عزم راسخ ملی و اتحاد رهبران نظامی و سیاسی کشور به نجات خرمشهر از دست دشمن قهار و قدرتمندی مثل صدام‌حسین انجامید.
واقعیت تلخ تاریخ اثبات می‌کند به هنگام دسیسه انگلیس برای ربودن بحرین، رهبران سیاسی و فرهنگی ایران در آن عصر به جز انگشت‌شمار نمایندگان حزب پان‌ایرانیست در مجلس‌شورای‌ملی، هیچ قدمی برنداشتند. به‌راستی این بی‌تفاوتی نسبت به جداکردن یک بخش از خاک ایران چه توجیهی داشت؟
چرا احزاب سیاسی، قوه مقننه، مطبوعات، قوه‌قضاییه، ستاد بزرگ ارتشتاران و دیگر نهادهای مرتبط با حفظ یکپارچگی سرزمینی کشور، هیچ واکنشی درباره این موضوع نداشتند؟
چرا شاعران و نویسندگان ایرانی آن عصر، جملگی سکوت پیشه کردند؟ و به جز معترضان انگشت‌شمار پیش‌گفته کدام سیاستمدار یا روزنامه‌نگار ایرانی از احزاب مختلف آن عصر در این باب موضع گرفته‌است؟ این انتقاد از سوی نسل‌های ایرانی همچنان بر دوش شاعران بلندآوازه‌ای چون شاملو، اخوان ثالث، سهراب سپهری و… سنگینی می‌کند که چرا این اندیشمندانی که حتی علیه جنگ‌های ویتنام سینه چاک می‌دادند، اشک می‌ریختند، قلم می‌زدند و شعر می‌گفتند، در هنگامه سرنوشت‌ساز و تاریخی جدایی غم‌انگیز بحرین از مام میهن، سکوتی مرگبار را پیشه کردند.
بی‌تردید تمامیت ارضی ایران، ناموس ملی است و وجدان بیدار جامعه و نسل‌های آینده ایران‌زمین، قصور اندیشمندان و نخبگان، در مساله تمامیت ارضی ایران از جمله بحرین را نخواهند بخشید و هرگونه قصور دیگری در سرنوشت جزایر سه‌گانه همیشه ایرانی، مالکیت ایران درخلیج‌فارس و سهم واقعی ایران در دریای مازندران نیز نابخشودنی خواهد بود.

*استادیار دانشگاه و پژوهشگر ژئوپلیتیک و فرهنگی / شرق

iran_map

 

نظرات