« کدام گزینش »
کژراهه اصلاح نظام یا راهیافت دمکراسی سکولار ..
۱۰ بهمن ۱۳۸۸
۳۰ ژانویه ۲۰۱۰
آلمان : دکتر حسن کیانزاد
در آستانه ۲۲ بهمن ماه ، سالگرد دیگری از انقلاب فاجعه آفرین ۵۷ ، گفتمان غالب برایرانیان در درون و برون از میهنمان ، چه در رسانه های گروهی ویا فضاهای مجازی و دیگر نشست های سیاسی ، پیرامون روند دگر گشت وتحول در جامعه سیاسی ایران و چگونگی شکل گیری راهیافت برون رفت از بحران حاکم ، پیگیر ادامه دارد . در این میان، برای برون رفت از این بحران ، که حکومتگران دین سالار غاصب در ۳۱ سال گذشته بر مردم ایران وکشورمان تحمیل کرده اند، از دو راهیافت می توان سخن به میان آورد: یکی از سوی اصلاحگرانی که در درون ساختار نظام قرار داشته ودر گذشته نه چندان دور دارای مسئولیت های کلیدی رده نخستین بوده اند ، که پس از فرایند گزینش ۲۲ خرداد ماه ۱۳۸۸ و تقلب در انتخاباتی که هیچ هنگام در گذشته هم انجامش بر خوردار از آزادی در مفهوم متعارف نبوده، همراه با جنبش خودجوش اعتراضی و فراگیر مردم ایران شده و ابطال آن را خواستار شدند. شدت سرکوب و تجاوزات بربرانه نیروهای بسیج وسپاه و اراذل جکومت پادگانی و جنایات ناشی از آن در برابر خواستها و مطالبات مردم آزاده ایران، آنچنان بود که جو حاکم، ترکیب و شکل گیری شعارهای نوینی را در بستر کنش های روزانه جنبش سبز به وجود آورد . از جمله : استقلال ، آزادی ، جمهوری ایرانی _ نه غزه نه لبنان ، جانم فدای ایران _ مرگ بر خامنه ای ، مرگ بر ولایت فقیه _ خامنه ایقاتله، ولایت اش باطله، که نشانه هایی از یک سمت و سوگیری متحول وشفاف در جهت مخالفت با موجودیت کل نظام جمهوری اسلامی و پاشنه آشیل آن ، یعنی ولایت فقیه می باشد.
تجاوزات سعبانه اوباش واراذل و دیگر نیروهای سرکوب نسبت به دستگیر شدگان در زندانهای ایران و در بیدادگاه گهریزک به گونه نکبت بار ترین اش در تاریخ کنونی جهان ، توده های مصمم ومعترض مردم ایران را در جنبش سبز ، هر روز نیرومندتر و پا بر جاتر از پیش بر ضد رژیم ولایی وسران جنایتکارش بر انگیخت، به گونه ای که راه را بر هر گونه توصیه حفظ سکوت و آرامش و مماشات و سازش وهمچنین حذف شعارهای ضد رژیم که بر خاسته از عواطف ملی و هویت ایرانی بودند ، بست و با ایستایی در برابر سر کوبگران، دشمن را ذلیرانه به پس راندند. در این رابطه روزنامه فرانکفورتر آلگماینه در تاریخ ۲۹ دسامبر ۲۰۰۹ زیر غنوان « نقطه چرخش »
می نویسد: « اما یک چیز را می توان با اطمینان گفت و آن اینستکه ، حکومتگران در ایران دیگر نمی توانند جنبش اعتراضی مردم ایران را که از ماه «جون» پس از تقلب در انتخابات آغاز گشته است، بشکنند . یورش نیروهای بسیج وسپاه که با ابزار سرکوب به مردم یورش بردند و صدها نفر را دستگیر کردند تا بتوانند با ایحاد فضایی از ترس و ارعاب و تهمت و افترا، جنبش را خاموش کنند، بی نتیجه ماند. هر اندازه که این جنبش اغتراضی به درازا کشد، نیرومندتر شود وسرکوبگری ها خش تر گردند، جنش رادیکالیزه شده و آنهنگام دیگر، آماج مردم ایران تنها در مرز « رفرم » باقی نمانده، بلکه تغییر نظام را خواستار خواهند شد. به نظر میرسد که جنبش به این نقطه جرخش رسیده باشد .
نگاهی به رویدادهای درون ایران، نشان میدهد که تظاهرکنندگان نیروهای خود را سامان داده ، نه تنها به دفاع از خود برخاسته اند، بلکه یورش گران بسیجی را هم وادار به فرار و تسلیم کرده، حتی کسانی از میان آنها هم به جنبش پیوسته اند. این رژیم نه دیگر توانایی رفرمی را دارد ونه آمادگی برای پذیرش خواسته های مردم.» وهمچنین روزنامه لوس آنجلس تایمز با اشاره به بیش از ۳۸ نفر از کشته شدگان در روز عاشورا می نویسد: رژیم ایران رفتنی است وهیچ مانعی نمی تواند جلوی آنرا پگیرد.
بر این پایه است که بیانیه های پنجگانه شخصیت های اصلاحگرای درون ساختار نظام و همچنین اندیشه وران اتاق فکر و همه آنهایی که بگونه شعاری پند و اندرزهای انفعالی « پرهیز از خشونت » را سر میدهند و تنها در خط یک دگرگونی اصلاحی در شیوه عملکردهای حکومتگران قرار دارند و خواهان اجرای قانون اساسی عملأ موجود هستند، این چنین گسترده مورد نقد تیزبینانه رسانه های گروهی و ایرانیان مخالف رژیم دین سالار ولایی، قرار گرفته اند . اما با توجه به کارنامه سیاه ۳۱ ساله این حکومت وتجربیات تلخ دوران هشت ساله دولت اصلاحات آقای محمد خاتمی، از جمله سرکوب خواست های آزادیخواهانه دانشجویان، قتل های زنجیره ای و نبود رسانه های گروهی آزاد، احزاب و سندیکاهای صنفی کارگران و کانونهای مستقل صنفی قضایی، دانشگاهی و آموزسی غیروابسته به دولت، چگونه می توان از اصلاح یک نظام دین سالار ولایی استبدادی، امتی و فرقه ای، که می خواهد رفع فتنه از جهان کند و هر روز در کشورر و منطقه با حادثه آفرینی و تنش زایی، بحران می آفریند، سخن به میان آورد و آن هم بر اساس قانون اساسی عملأ موجود که تمام اختیارات سه گانه قضایی، مقننه و اجرایی را بر پایه اصل ۱۱۳ به رهبر معظم و قلدری چون علی خامنه ای، یعنی ولایت مطلقه فقیه داده است ؟!
در این مرحله از مبارزه و نیرومندی و تسلم نا پذیری جنبش فراگیر سبز مردم ایران، نمی توان سخن از « سیاست ورزی » و « اعتدالی » به میان آورد ، که بر پایه آن ، میزان خواست ها و مطالبات مردم مورد مصالحه و بند و بست های کسانی قرار گیرد، که آماج شان ، تنها آرام کردن این خیزش بزرگ ایرانیان بر ضد حکومت جابر ویا مهار آن باشد. نظام حاکم و قانون اساسی عملأ موجود آن که ساخته و پرداخته مجلس آخوندی خبرگان و بنیانگذار آن خمینی بوده است، اگر در ۳۱ سال گذشته قابلیت و توان دگرگونی و نوآوری و پیشرفت را در جامعه ایران می داشت، کشورمان این چنین به ویرانه ای تبدیل نمی گشت و مردمانش، در فقر و محرومیت و تنگدستی به سر نمی بردند و فساد و اعتیاد و فحشاٍ و غارتگری سراسر ایران را فرا نمی گرفت.
حال چگونه است که این اصلاحگرانی که اکنون خود در برابر همگنان دیرینشان و استبداد حاکم قرار گرفته اند ، هنوز هم خود را متعبد به خط و اصول و آرمانهای آن امام راحل دانسته و بویژه از حریتی سخن به میان می آورند که منادی اش آن « امام مظلوم » بوده است ؟!! تازیانه های این حریت برخاسته از آن اصول ابداعی ولایت مطلقه فقیه امام خمینی را ، مردم ایران با پوست و گوشت و استخوان شان در این سی و اندی سال گذشته لمس کرده اند . اگر جز این پوده است باید که این باورمندان به راه امام پرده از روی آن آرمانهای بشر دوستانه و دلسوزانه « امام مظلوم » بردارند، ، تا دیگران هم به آن اقتدا کنند ، او را بستایند و بزیند . چگونه باید میلیونها ایرانی معترض وعاصی و دل آزرده از نظامی که دست پروده آن « امام مظلوم » و رهنمودهای پیامبرانه اش بوده است ، به شما باور آورند که هنوز هم از درخشش و تقدس آرمان هایی از او سخن می گویید که مردم را به این سیه روزی نشانده است ؟!.
آقای خلخالی حاکم شرع در کتاب خاطرات خود در صفحه ۲۹۰ این چنین می نویسد: ماموریت در دادگاههای انقلاب اسلامی سراسر کشور : حضرت امام دو یا سه روز پس از به ثمر رسیدن انقلاب اینجانب را فرا خواند و نوشته ای به من نشانداد و گفت : این حکم را به نام شما نوشته ام. وقتی که به نوشته نگاه کردم، دیدم که ایشان حکم قضاوت شرع ودادگاههای انقلاب را با خط خویش به نام اینجانب نوشته است: تاریخ ۵−۱۲−۱۳۵۷ .
جناب حجت الاسلام آقای شیخ صادق خلخالی دامت افاضاته . به جنابعالی ماموریت داده می شود تا در دادگاهی که برای مثهمین و زندانیان تشکیل می شود، حضور بهم رسانده وپس از تمامیت مقدمات محاکمه با موازین « شرعیه » حکم شرعی صادر کنید. روح الئه الموسوی الخمینی .
عرض کردم ، متشکرم، اما « این کار خون دارد » بسیار سنگین است. حضرت امام فرمود، برای شما سنگین نیست. من حامی شما هستم . عرض کردم من زحمت کشیدم و چیزهایی بلدم ، می ترسم که چهره ام در تاریخ انقلاب « خونین » جلوه گر شود و دشمنان اسلام علیه من تبلیغ کنند، بویژه اینکه باید سردمداران فساد و تباهی در ایران را محاکمه کنم. « امام فرمود، من از شما حمایت میکنم وانگهی به چه کسی بدهم که پتوانم به او اطمینان داشته باشم ؟» بر پایه این حکم آقای خلخالی می نویسد بیش از پانصد نفر را به جرم محارب با خدا و مفسد فی الارض به دیار نیستی فرستادم و اضافه میکند که اگر دستم را باز گذاشته بودند حکم قتل بسیاری دیگر از مفسدین را می دادم. آیا یک چنین شیوه دادگری ولایی ظالمانه با حکم موکد آن « امام مظلوم » به یک آخوند روان پریش جنایتکار ، کافی نیست که دیگر ، از آن آرمانها و خط امامی که جز ویرانگری ، گینه توزی ، دشمن گرایی و ستیز و قتل و جنایت در این سی و اندی سال گذشته، حاصل دیگری برای ملت ایران ببار نیاورده، سخن به میان نیاوریم ؟!
اما مردم ایران در هفته های گذشته، پرده از چهره کریه این تقدس ساخته و پرداخته دستگاه دیوان سالار ولایت و امامی که عکس اش را در ماه دیده بودند، برکشیده و به این خیمه شب بازی های ابلهانه و جمکرانی آخوندی برای تحمیق توده های زحمتکش ایران، پایان دادن. بنابراین در چالش بر سر دستیابی به قدرت، اتکا و پایبندی به تفکرات و مصادیق بر جای مانده از خمینی نه تنها « عزت و سر بلندی » برای کسی به ارمغان نمی آورد، بلکه هر انسان باورمند به حقوق بشر وحرمت انسانی را شرمنده و بر افروخته از این ناسزاگویی ها می کند. پس بهتر است که دفتر ناپاک امامی را که احساسات و تعلقات خاطرش به ایران پس از ۱۴ سال دوری « هیچ » بود وملی گرایی را کفر خواند و ضد اسلام و قرآن و همچنین تمام قول و قرارهایی را که در پاریس به ویژه در رابطه با تشکیل مجلس موسسان و عدم دخالت روحانیون در امر حکومت داده بود، اما زیر پا گذاشت، بست وگام درراهی نو و آغازی دیگر نهاد و پلیدیها، اباطیل و اوهام بیمارگونه، رها ساخت .
در این میان، اعلام راهکارهای گوناگون پنجگانه، از آن جمله درخواست مسئولیت پذیری مسثقیم دولت احمدی نژاد در مقابل ملت و مجلس و قوه قضائیه از سوی آقای مهندس میر حسین موسوی، که ایشان نیک می دانند که بر پایه اصل ۱۱۳ قانون اساسی، تمامی اختیارات در عرصه عمل نهادهای قضایی، مقننه و اجرایی به ولایت فقیه داده شده و هیچیک از این نهادها در ۳۱ سال گذشته مستقل کار نکرده اند و همچنین پذیرش دیگر خواست های مصاحانه ایشان وآقای کروبی و آن اندیشه وران در « اتاق فکر » منوط ومتعهد به اصل ۲۷ قانون اساسی است که انجامش مخل اصول اسلامی نباشد. نا گفته پیدا است آنچه که بجایی نرسد فریاد است. در این میان خبر رسید که جناب آقای کروبی به منظور حاکم شدن جو آرام بر کشور و رسیدگی به عملکرد دولت، گفته اند با وجود آنکه از نظر وی انتخابات اخیر شبهه دار و فضای تقلب بر آن حاکم بوده است ، به خاطر تنفیذ رهبری، انتخاب محمود احمدی نژاد را به عنوان رئیس دولت قبول می کند ، که شوربختانه پسگردی است از آن مواضع آغازین. بنابراین، می بینیم که در پهنه این نظام و قانون اساسی اش هر گونه دگرگونی اصلاحی و بنیادینی که از مجرای رهبر معظم نگذرد و مورد تنفیذ ولایی شان قرار نگیرد، نمی تواند انجام پذیرد .
پس راه برون رفت از بحران سی و یک سال گذشته نه از مجرای نظام ولایی، بلکه گذر از آن است که به بیان آقای محسن کدیور، دیگر بیش از یک چهارم در میان مردم ایران طرفدار ندارد. در این « گذرگاه تاریخی » اکنون مردم ایران، در جنبشی فراگیر وپایدار و هماهنگ گام نهاده اند، که آماجش یک دگرگونی و نوآوری بنیادینی است در قالب یک راهیافت دمکراسی سکولار ، که دین وحکومت را در جایگاه ویژه و برخوردار از حرمت بایسته اش قرار می دهد. در این گستره اندیشه وری حتی کسانی چون آقای اکبر گنجی میگوید: دمکراتیزاسیون بدون فرایند سکولاریزاسیون فاقد معنی است ،
اگر گذار به دمکراسی، هدف یک جریان سیاسی باشد ، بدون جدایی نهاد دین از دولت امکان پذیر نیست . آقای محسن کدیور در تحلیلی از چهار شکل جمهوری می گوید: مرگ بر دیکتاتور در بیست و یکم آبانماه از همان آغاز پس از الله اکبر، به شعار اصلی تبدیل شد . اگر زمامداران بی تدبیر جمهوری اسلامی، جمهوری بدون ولایت فقیه را نپذیرند، اگر ولایت مطلقه فقیه از قانون اساسی حذف نشود، اگر انتخابات آزاد از نظارت استصوابی شورای نگهبان آزاد نشود، « حذف کامل جمهوری اسلامی همراه با کلیه مظاهر اسلامی در عرصه سیاسی دور از انتظار نیست ».
اما راهیافت نهایی رسیدن به دمکراسی سکولار تنها با بیان اراده آزاد مردم ایران و حق تعین سرنوشت در حاکمیت بوده با جدایی مطلق دین از حکومت . در این راستا است که کنشگران و باورمندان به آن ، باید در راستای سازماندهی نیروهای خود بکوشند وبا پشتیبانی از جنبش سبز و رنگین کمانی مردم ایران ، آنرا بسوی پیروزی رهنمون گردند. ایستایی و پایداری این جنبش در برابر حکومتگران جابر، نشانه ای است از رد هر گونه سیاستی سازشکارانه و مماشات و بده بستان هایی که میتواند بار دیگر آن قلدران غاصب را در جایگاه دین سالار و مردم ستیزشان ، تثبیت و تقویت کند. بر این پایه، آنهایی که به مردم به بهانه های گوناگون، از جمله خطر افزایش بحران ویا غرق شدن ایران در سرنوشت تیره ویا مانندهای دیگرش چونان عراق ، افغانستان و لبنان، توصیه می کنند که میزان خواستها و مطالبات خود را پایین آورند، راه خود می روند و آزادند. اما ملتی که پس از سی و یک سال تحمل تحقیر و سرکوب و ستم و غارت هستی اش از سوی یک نظام مافیایی ، اکنون برای رسیدن به آزادی و حذف کامل استبداد مذهبی به پا خاسته ، دیگر نمی خواهد یکبار دیگر سر در پی این چنین پند و اندرزهای خیر خواهانه و به باور ما منفعلانه ای که زمانس به سر رسیده است، بدهد .
مردم ایران با ایستایی سرفرازانه خود در ماههای گذشته در برابر استبداد و ارتجاع حاکم با به جا گذاردن جانباختگانی بسیار، راه یک دگرگونی بنیادین را در راستای نظامی مردم سالار و سکولار برگزیده اند ، که جز با بر کناری جمهوری اسلامی در کلیتش به سرانجام نخواهد رسید.
نظرات